آدم چقدر می ارزد!؟
یکی از تلخ ترین عباراتی که آدمی می تواند در طول زندگی شنونده آن باشد، قطعا، عبارت زیر است:
"خرجش نکنید! ماندنی نیست!"
درست است که جمله فوق دارای بار روانی و عاطفی فوق العاده شدید است، اما آن عبارت که می تواند جدا با روح و روان انسان بازی کند و وی را در یک دوراهی واقعا سخت قرار دهد باید در مایه های "یک میلیارد خرجش کنید سه ماهی بیشتر زنده خواهد ماند" باشد.
تصمیم گیری برای آن آدمی که میلیارد پول خردش است بسیار ساده است و او می تواند با بیان "هر دقیقه از عمرش هم برایم ارزش دارد" متقبل هزینه های دوا و درمان و دکتر و پرستار و بیمارستان "عزیز" گردد.
با این حال، آدم هایی که ماهی 5 الی 6 میلیون حقوق گرفته و آنچنان دخل و خرجشان را با هم یر به یر کرده اند که معنی پس انداز را سالهاست از خاطر برده اند سخت است تنها با پیش چشم آوردن جملاتی در مایه های "به جان مادرم که اگر نباشد می خواهم دنیا نباشد"، "خانه را فروخته و خرجش می کنم" بگویند.
شاید سختی کار مورد اشاره در افراد مجردی که حق دارند راسا تصمیم بگیرند و دود تصمیمات متخذه فقط در چشم خودشان فرو می رود وجود داخلی نداشته باشد. با این حال، آدم های متاهل و زن و بچه دار خوب می دانند که در موارد اینچنینی باید نظر مثبت تمامی اعضای خانواده را نیز جلب نمایند.
اگر اتفاق برای یکی از افراد خانواده ای که تمام اعضای آن زیر یک سقف زندگی می کنند افتاده باشد، ممکن است "درد مشترک" همه اعضا را به هم پیوند داده و جملگی را به اتخاذ تصمیم مبتنی بر "ارزشش را دارد" و "بعدش هم خدا کریم است" بکشاند.
علیرغم این موضوع، وقوع رویداد برای آدمی که مدت هاست زیر یک سقف دیگر زندگی می کند باعث می شود عباراتی همانند " مثل مادر خودم دوستش دارم" و "چه فرق می کند. او هم بابای من است" و " خواهر و برادر تو هم خواهر و برادر من هستند" کاملا رنگ ببازند و عده ای از افراد با قرار دادن افراد غیر هم خون نیازمند کمک فوری و اشخاص هم خون دارای آینده مبهم و ناشناخته دست به اتخاذ تصمیم بزنند.
معمولا دایره مشاجرات و دعواهایی که گاهی با "هیس! آرامتر! بشنود ناراحت می شود" همراه است به بیرون از محیط امن خانه و خانواده هم کشیده شده و فامیل و دوست و آشنا مجبور می شوند با استماع "شما یک چیزی بگو! عقلش را از دست داده و می خواهد برای هیچ و پوچ خانه را بفروشد" دست به وساطت و میانجی گری بزنند.
درست است که در مواقع اینچنینی معمولا آرای جمعی بر نظر فرد یا نظرات افراد قلیل غالب می شود و تصمیم گرفته می شود به خاطر رفاه چند روزه حال یک بیمار بد حال با آینده خانواده بازی نگردد، اما باید این واقعیت را هم پذیرفت که آدم های تسلیم جمع شده که جهت ممانعت از رسوایی همرنگ جماعت شده اند گاهی نمی توانند، تا مدت ها پس از فاجعه، بی خیال خاطرات خوش عزیز از دست رفته و یا زحماتی که برای بزرگ شدن آن ها کشیده شده است گشته و با تکرار شعر معروف مادر استاد شهریار، "اما پسر برای تو چه کرد؟ هیچً! هیچ! تنها یک مریضخانه به امید دیگران یک روز هم بیا که او تمام کرد" به آسانی خود را از اتهام "قتل غیر عمد" مبرا نمایند.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.