اشتباه نکنید! موضوع هیچ ربطی به ماجرای "مهدی طارمی" و "سر مربی تیم ملی فوتبال" ندارد.

همانطور که خیلی ها اطلاع دارند در هفته های گذشته دو برنامه از تلویزیون پخش شد که به لزوم تغییر سبک و الگوی زندگی ربط داشت.

هر چند هیچکدام از این برنامه ها، انصافا، برنامه های بدی نبودند( به نظر من که واقعا برنامه های خوبی هم بودند)، اما در شبکه های اجتماعی مجازی، افراد زیادی پیدا شدند که تا توانستند به تهیه کنندگان و مجریان این برنامه ها تاخته و آن ها را به شدیدترین شکل ممکن مورد لطف و عنایت خویش قرار دادند.

در یکی از این برنامه ها به مردم آموزش داده شده بود که با لباس های خود مهربانانه تر تا نموده و به مدد رفو و وصله هم شده، از دور ریختنی ها استفاده مجدد به عمل آورده و مدت ماندگاری آن ها را بیشتر سازند.

در برنامه دیگر، با هنرمندی رامبد جوان، از مردم خواسته شده بود بیشتر مراقب خریدهای خود باشند و تا جایی که امکان دارد از ابتیاع اجناس و کالاهای غیر ضروری و لوکس خودداری نمایند.

همانطور که در ابتدا بیان گردید شاید اگر مشابه این برنامه ها در یک کشور خارجی پخش می شد، بیشتر مردم ارتباط خوبی با برنامه ها برقرار کرده و در باره آن ها "انصافا چیز بدی نگفته اند" بیان می شد( کم حجم سازی، استفاده مجدد و بازیافت؛ سه گانه ای هستند که بن مایه نشانه معروف بازیافت، سه پیکان در تعقیب هم، را تشکیل داده و این علامت به همگی آن ها اشاره می نماید)

علیرغم این موضوع، جای تعجب وجود ندارد که مردم از مشاهده چنین برنامه هایی به خشم آمده و آن ها را نامطبوع و حال به هم زن دانسته اند؛ چرا که مشکل، به احتمال قوی، از جای دیگر نشات گرفته است.

برای اینکه خوانندگان عزیز متوجه "مشکل از کجاست؟" گردند بد نیست خاطره ای از سال های کاری خود، که خالی از لطف نیست، نقل نمایم:

حقوقم کم بود و به سختی کفاف گذران زندگیم را می داد.

از آنجا که هم به شدت مقرراتی بوده و به موقع وارد شرکت شده و به هنگام از آن خارج می شدم و هم کارم از بقیه درست تر بود دریافت اضافه حقوق را حق مسلم خود دانسته و به این مناسبت جهت انجام پاره ای مذاکرات راهی اتاق مدیر عامل محترم گشتم.

طبق معمول، اول از آب و هوا و ترافیک حرف زده و بعد اصل مطلب را بیان نمودم.

مدیر عامل محترم پس از استماع ماجرا چشمانی خیس از اشک یافته و ضمن ابراز همدردی، می فهمم چه می گویی و همه مان مثل هم هستیم، اظهار داشت که خودش هم اوضاع و احوال مالی خوبی ندارد و همین چند روز پیش بوده که برای ثبت نام دخترش در مدرسه حسابی به مشکل خورده است.

با دشت چنین جوابی، "شرکت داری هم کار سختی است!" گفته و در دنباله "کمکی از من بر می آید" را اضافه کردم.

آقای مدیر عامل تشکر کرده و با بیان "خودم یک جوری حلش کردم" به من حالی کرد که بهتر است سر کار خود برگردم.

یکی دو ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که آقای مدیر عامل وارد اتاق ما شد.

او که پاک گفت و شنود ما را از یاد برده بود به ناگاه روی به سوی یکی از همکاران، که سهامدار شرکت هم بود، نموده و گفت: "آخرین مدل ماشین موجود در کشور چیست؟"

آقای همکار در جواب، " نمی دانم اما برای چه می پرسی؟" گفت.

آقای مدیر عامل جواب داد: "می خواهم بخرم"

با شنیدن این جمله برق از چشمان من پرید و یک هو به این موضوع فکر کردم که آقای مدیر عامل می خواسته دخترش را در چه جور مدرسه ای ثبت نام کند که هزینه آن با قیمت خرید آخرین مدل ماشین برابری می کرده است!

با این حساب است که مردمی که با چنین حکایاتی کم برخورد داشته اند کاملا حاضرند برای اینکه کشور هر چه سریعتر روی آرامش را ببیند تغییر سبک زندگی را پذیرفته و علاوه بر وصله کردن و رفو نمودن البسه ای که هنوز کاملا دور انداختنی نشده اند، زدن از خورد و خوراک و تفریح و سرگرمی و بهداشت و درمان و آموزش و پرورش خود و خانواده محترم را هم جدی بگیرند.

با این حال، وقتی آن ها متوجه می شوند و یا دست کم می پندارند که همه این توصیه ها و پیشنهادات خوب برای این بر سر زبان مجریان محترم و سلبریتی های عزیز و گرامی گذاشته شده اند که سهم از ما بهتران از بهترین و عالی ترین اغذیه ها و اشربه ها و پوشیدنی ها و دیدنی ها و تفریحات و سرگرمی ها و ... کماکان محفوظ بماند، اوضاع کاملا متفاوت شده و نحوه داوری و قضاوت ایشان در باره برنامه های پخش شده دستخوش تغییرات اساسی خواهد شد.