از تولید خودرو تا چند همسری!؟
توی ترافیک وحشتناک گیر افتاده بودم و در چهل و پنج دقیقه گذشته فقط 100 متر پیشروی کرده بودم.
نگاهم که به عقربه بنزین افتاد هول برم داشت؛ زیرا بنزین در حال اتمام بود و هر آن ممکن بود در میان انبوه اتومبیل ها جا خوش نمایم.
از همه این ها بدتر این بود که به شدت نیاز به رفتن به دستشویی پیدا کرده بودم و خوب می دانستم امکان ندارد بتوانم ماشین را خاموش و به امان خدا رها کرده و در جستجوی توالت، این عنصر کیمیا در شهر تهران، برآیم.
برای اینکه فکر خود را از همه این مسائل و مشکلات رها سازم دست به پیچ رادیو برده و با چرخانیدن آن، به خبرهای واصله گوش جان سپردم.
گوینده خبر مژده مسرت بخش افزایش تولید خودرو در سال آینده را می داد و من این خبر را همانند پتک کوبیده شده بر سر خود احساس نمودم.
نزد خود به این فکر کردم که من در چه شرایطی هستم و گوینده خبر چه مژده ای برایم آورده است!
من در فکر این بودم که اگر جای ماشین، موتورسیکلت یا دوچرخه داشتم و می توانستم با لایی کشیدن از میان خودروها برای خود جا باز کنم بهتر بود و حتی اگر پیاده راه افتاده بودم تا حالا به مقصد رسیده بودم و گوینده خبر مژده می داد که سال آینده در چنین روزی بیشتر در ترافیک خواهم ماند، اعصابم بیشتر به هم خواهد ریخت، نیازم به متخصص اعصاب و روان بیشتر خواهد شد، امکان اینکه چیزی مثل رادیو را درب و داغان کنم فزونی خواهد گرفت و بیم اینکه به مجرد شنیدن صدای بوق یا اعتراض از خودرو پیاده شده و کتک بزنم و کتک بخورم بسی بیش از حال حاضر خواهد بود.
حکایت "چند همسری" و مژده ای که چند زنه ها با بیان "دوباره متاهل شدم" به مردم عادی می دهند به صورت غریبی به داستان بالا شبیه است.
درست است که در جامعه آدم های قلیلی که دستشان حسابی به دهانشان می رسد موجودند و این ها برای تجدید فراش و اختیار نمودن همسرهای متنوع و متعدد و الوان فقط موانعی چون "عرف" و "حرف مردم" را سر راه خود می بینند؛ اما آیا با توجه به فت و فراوان بودن تعداد آدم های مجردی که در گذران زندگی تک نفره خود هم درمانده شده و کم آورده اند و به این دلیل هنوز سربار و نانخور بابا و مامان هستند، شایسته است که مسئولین و دولتمردان کشور کلا بی خیال افراد تک نفره شده و مرتبا در بوق و کرنا کنند که پول اضافه آدم های پولدار زن و بچه دار بهتر است خرج تاهل دوباره و چندباره ایشان گردد؟
جالب است که از شرایط اساسی چند همسری توانایی در اجرای عدالت عنوان شده است! اگر چنین است، آدم عادل نمی تواند جور کردن شرایط ازدواج یک جوان دارای مشکلات اساسی، دادن خرج تحصیل یک کودک کار یا تامین سرمایه تحصیلکرده بیکار را در زمینه اجرای عدالت، در شرایط فعلی کشور، اموری به مراتب شایسته تر به حساب بیاورد؟
چطور است که وقتی مومنین مشاهده می کنند که برخی افراد در پارک ها و گردشگاه ها به سگ و گربه های محلی غذا می دهند رگ گردنشان ورم کرده و "این همه بچه گرسنه هست و شما به حیوانات غذا می دهید؟" می گویند؟!
چطور است که هنگامی که مومنین خبردار می شوند که همسایه ای برای گردش و تفریح سر از آنتالیا و جزایر قناری در آورده است در کمال عصبانیت، "آدم، اماکن مذهبی و متبرکه را ول می کند و برای گردش و تفریح به بلاد کفر می رود؟" می گویند؟!
اگر این حرف ها، حرف حساب است، که انصافا هست، چرا آدم های خدادوست یک سوزن هم به خودشان نمی زنند و به این موضوع که آیا پولی که می خواهند خرج همسرگزینی های متعدد و متنوع سازند را می شود صرف اموری به مراتب واجب تر و مستحب تر نمود اصلا فکر نمی کنند؟
فاجعه بزرگ چند همسری این است که در صورت جا افتادن آن در جامعه، جوان مجردی که پس از کلی تلاش و کوشش موفق به پیدا کردن مورد مناسب ازدواج شده است متوجه می گردد که می باید با مرد پا به سن گذاشته زن و بچه داری رقابت کند که "زن نو کن ای دوست هر نوبهار که تقویم پاری نیاید به کار" و "خدا یکی! زن یکی، یکی، یکی ...." را کاملا جدی گرفته و خوب می داند که خانم های زیادی پیدا می شوند که در صورت قرار دادن یک جوان یک لا قبای بی زن و بچه در یک کفه ترازو و گذاشتن خوب پوشیدن و خوب گشتن و خوب خوردن، ولو در کنار یکی مثل خودشان، در کفه دیگر، جواب بله را فقط به آنی که "از مال دنیا بی نیازت خواهم کرد" می گوید و درست هم می گوید می دهند.
تبلیغ چند همسری حال حاضر، که متاسفانه مورد توجه بسیاری از مسئولین و دولتمردان قرار گرفته و پول زیادی هم بابت آن از کیسه ملت خرج می شود، یک جورهایی به این می ماند که شما در صدا و سیما دست به تبلیغ گسترده خاویار زده و دائم از مزایای آن و اینکه برای کدام جاها خوب است سخن به میان آورید.
معلوم است که در چنین شرایطی آدم هایی که قدرت و توان خرید نیم کیلو خیار را هم ندارند، اصلا و ابدا تحت تاثیر چنین تبلیغاتی واقع نشده و جز " چه دل خجسته ای دارند اینها!" و "آدم ها چه چیزهایی که نمی خورند!" را بر زبان نخواهند آورد.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.