چرا "اروپا" امر به معروف ندارد!؟
ما "امر به معروف و نهی از منکر" داریم و اروپایی ها این دو قلم جنس را ندارند. با این حال، میزان رشوه و اختلاس و فساد اداری سرزمین ما اصلا به آنچه در کشورهایی اروپایی روی می دهد شبیه نیست.
لذا، جای این سوال وجود دارد که اگر واقعا امر به معروف و نهی از منکر در سالم سازی جامعه موثر است، چرا در اروپا، بدون موجودیت آن ها هم، مردم سالم زندگی می کنند و چنانچه این دو عنصر تاثیر گذار می توانند نقشی بسیار مهم و حیاتی در هدایت مردم به راه راست داشته باشند چرا در کشور ما تا این اندازه بی رمق و کم توان ظاهر گشته و موجب نشده اند بسیاری از مسئولین و دولتمردان و حتی مردم عادی "چون به خلوت می روند آن کار دیگر را نکنند!"
قطعا، این سوال تنها یک جواب ندارد. علیرغم این موضوع، نگارنده کوشش کرده است در این یادداشت به یکی از مهمترین عواملی که باعث شده اروپایی ها بدون مددگیری از امر به معروف و نهی از منکر اوضاع و احوال به مراتب بهتری، نسبت به ما، داشته باشند اشاره نماید.
در دوران نوجوانی تماشاگر پر و پا قرص سریال خانوادگی، تفریحی و آموزشی "خانه کوچک"، که در سال های پیش از پیروزی انقلاب از تلویزیون پخش می شد، بودم.
در یکی از قسمت های این سریال، هنرپیشه نقش اول شاهد تقلب دوست خود در سر جلسه امتحان شده و بین گزینش از میان "رفاقت" و "عدالت" دچار سرگردانی ذهنی درست و حسابی می گردد.
او خوب می داند که اگر "رفاقت" را انتخاب کند، "عدالت آموزشی" را قربانی خواهد ساخت و موجبات اینکه دوست به جایی که لیاقت آن را ندارد برسد را فراهم می آورد.
از سوی دیگر، چنانچه وی "عدالت" را برگزیند و رفیق را به آموزگار لو دهد خدشه ای جدی به رفاقت چندین و چند ساله وارد خواهد نمود.
معلوم است که سریال هایی اینگونه، که جایشان در کشور ما بسیار خالی است، می خواهند به بیننده تلویزیونی حالی نمایند که "رقابت" به خودی خود امر چندان مهمی نیست و تنها آن هایی که در کار و زندگی وارد یک "رقابت سالم" شده اند می توانند به خود افتخار کنند که سر از جایی که دیگران در حسرت آن هستند در آورده اند.
در اروپا، افراد از همان سنین کودکی یاد می گیرند که به سهم خود در ایجاد بستر رقابت سالم نقش ایفا نمایند و برای همین است که بسیاری از آموزگاران اروپایی در سر جلسه امتحان بچه ها را تنها می گذارند؛ باشد تا مراقبت از جلسه در عوض یک تن بر عهده تمامی همکلاسی ها باشد.
در نتیجه چنین تعلیم و تربیتی است که در کانادا کسی که زباله را در جای ناجور می گذارد، بیش از متصدیان و متولیان امور بهداشتی از همسایه هراس دارد! او خوب می داند که همان همسایه ای که با او سلام و علیک درست و حسابی دارد، با متوجه شدن اینکه زباله در جای نامناسب قرار داده شده است، اولین کسی خواهد بود که دست به تلفن شده و متخلف را به مراجع ذیصلاح لو می دهد.
در کشور ما اصلا و ابدا از این خبرها نیست و هیچ معلم و اموزگار و استاد دانشگاهی جسارت اینکه جلسه امتحان را ترک کرده و به دانش آموزان و دانشجویان اجازه دهد که خودشان شرایط ایجاد یک رقابت سالم را مهیا کنند ندارد!
این عزیزان خوب می دانند که حتی اگر دو چشم قرض گرفته و چهار چشمی مراقب کلیه شرکت کنندگان در آزمون باشند باز هم بچه ها کار خودشان را کرده و بساط یک تقلب درست و حسابی را جفت و جور می نمایند.
با این حساب است که ما مجبور شده ایم موجودی به نام "ممتحن" را در نظام آموزشی کشور معرفی نماییم. این امر به این معنا است که ما تصمیم گرفته ایم به جای استفاده رایگان از تمامی همکلاسی ها برای بستر سازی رقابت سالم، کلی بودجه و هزینه اختصاص دهیم تا فقط یک نفر کنترل تمامی افراد حاضر در یک جلسه آزمون را بر عهده بگیرد!
نتیجه چنین کنترل هایی را همه ما خوب دیده ایم.
خوب یاد دارم که در کنکور سراسری، یک نفر پشت سر من نشسته بود که به نفر پشت سری خود تقلب می رساند. از آنجا که ادای جواب هایی در مایه های "1- الف"، "2-ب"، "3-الف" حواس مرا حسابی پرت می کرد، سعی کردم تمرکز خود را به دست گرفته و بی خیال آن ها شوم.
با این وجود وقتی در آخرهای جلسه به خود آمدم متوجه شدم که تقلب کماکان ادامه دارد و نمره دو رفیق در آزمون سراسری با یکدیگر مو نخواهد زد.
در دوره کاردانی هم شاهد این بودم که یکی از پسرهای زرنگ و درسخوان کلاس که خاطرخواه یکی از دخترها شده بود چقدر برای فارغ التحصیلی او زحمت کشید و به ویژه سر جلسات امتحان اصلا اجازه نداد که به او سخت و بد بگذرد!
در نتیجه چنین تعلیم و تربیتی است که راننده های جاده ها بیش از پلیس هوای متخلف ها را دارند و هر موقع فرصتی به دست می آورند به دیگر ماشین های عبوری خبر "پلیس در راه است" را داده و ایشان را مطلع می گردانند که بهتر است کمی بالاتر یا پایین تر را برای سرعت غیر مجاز یا سبقت از دیگران برگزینند.
جالب این است که هنوز در کشور ما، از محیط های آموزشی گرفته تا محل کارها و حتی در خانه و زندگی، آن هایی که خلافکاران را لو داده و معرفی می کنند جز توسط واژه های تحقیر آمیز "زیر آب زن" و "آدم فروش" معرفی نمی شوند!
برای اینکه حق مطلب را بهتر ادا کرده باشم شاید بد نباشد خاطره ای تلخ از تحصیل دوران دبیرستان را هم، به عنوان حسن ختام، بیاورم:
سال اول نظری بودم که در درس ریاضی فراموش کردم تکلیف را انجام دهم. معلم که مشاهده کرد تکلیف را انجام نداده ام یک نمره صفر در دفتر برایم رد کرد( در حالی که تا سال قبل شاگرد اول کلاس بودم)
جز من یکی دو نفر دیگر هم بودند که تکلیف انجام نداده بودند. با این حال آن ها با بیان "هنوز کتاب تهیه نکرده ایم" توانستند از دشت نمره صفر پیشگیری به عمل آورند.
بررسی تکالیف که تمام شد، تنها صفر گرفته کلاس من بودم.
معلم که فکر کرد شاید اجحافی در حق من صورت گرفته باشد، "شما کتاب تهیه کرده اید؟" گفت و من صادقانه جواب دادم که کتاب دارم و فقط فراموش کرده بودم تکلیفی داده شده است.
معلم صفر مرا کماکان در دفتر محفوظ نگه داشت و در سر کلاس ریاضی اولین درس اخلاق را به من داد: " در این کشور اگر می خواهی سر از جایی که لیاقتش را نداری در بیاوری باید بلد باشی که خوب دروغ بگویی!"؛ درسی که متاسفانه هرگز فرا نگرفتم!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.