این شب ها سریالی از یکی از شبکه های جم پخش می شود که "اتاق قرمز" نام دارد. این سریال به خشونت های خانگی می پردازد و در ابتدای آن عنوان می گردد که قانون به تنهایی قادر نیست جلو خشونت های خانگی را بگیرد و اگر آگاهی رسانی در باره این پدیده زشت و مذموم و نکوهیده کافی نباشد، دیگر تلاش ها و کوشش ها راه به جایی نخواهد برد.( مطلب نقل به مضمون بیان گردیده است)

فکرش را بکنید که آدمی که دوستدار تماشای سریال است، سریال کاملا خوب درست شده است، هر شب مطلب مورد اشاره را به اجبار می شنود. معلوم است که سنگ هم باشد بالاخره تحت تاثیر قرار گرفته و به وسع خود سعی می کند با خشونت خانگی مبارزه نماید.

چند سال پیش هم سریال "فاطما گل" سر و صدای زیادی به راه انداخت. "فاطما گل" به موضوع تجاوز جنسی می پرداخت و به دختر خانم ها و خانم هایی که مورد تجاوز قرار گرفته بودند یاد می داد که صدای ماجرا را درآورده و با اعلام شکایت، متجاوز را به سزای اعمال خویش برسانند.

این موضوع از آنجا شایان توجه است که در بسیاری از تجاوزهای صورت گرفته در اقصی نقاط جهان پای یک دوست و آشنا به قضیه باز شده است و اینطور نیست که مورد تجاوز واقع شده به خیال اینکه دستگیری کسی که او را نمی شناسد امکان پذیر نیست از انجام شکایت صرف نظر نماید.

با این حساب است که تماشای "فاطما گل" باعث می شود بسیاری از آن هایی که تصمیم گرفته بودند تجاوز را همچون سری در سینه نهان دارند و برای همه عمر به افسردگی مزمن تن دهند، از خواب غفلت بیدار شده و با معرفی متجاوز اجازه ندهند او راست راست راه خود را رفته و به زنان و دختران دیگر نیز تجاوز نماید.

این در حالی است که وقتی در کشور ما فیلم زیبای "هیس! دخترها فریاد نمی زنند" اکران شد، کوشش ها و تلاش های بسیاری صورت گرفت تا فیلم بیش از حد لازم و ضروری دیده نشود. در این باب، به ویژه به دختردارها گفته شد که برای اینکه اعتماد و اعتقاد خود به دور و بری ها را از دست ندهید بهتر است از مشاهده فیلم صرف نظر نمایید!

در "اتاق قرمز" شاهد این هستیم که روان درمانگرها اصالت را بر خوب کردن حال بیماران روحی روانی گذاشته اند و حتی در خلوت خود سخن از دستمزدی که می گیرند نمی کنند.

نحوه مواجهه منشی آن ها با مراجعینی که بعضی هایشان واقعا خطرناک به نظر می رسند بسیار خوب و مودبانه است.

روان درمانگر برای ایجاد صمیمیت بیشتر، که لازمه انجام این جور کارها است، برای مشتری و بیمار خود سفارش چای یا قهوه می دهد و با برخاستن از جایی که او را در مقام بالاتر نشان می دهد و نشستن در برابر بیمار، "ما مثل هم هستیم" را به بهترین نحو ممکن به "تحت درمان" می آموزد.

بیماران بد حال که هر آن ممکن است کار دست خود یا دیگری دهند بدون نوبت معالجه و مداوا می شوند و روان درمانگر مهم نمی بیند که شماره تماس شخصی خود را در اختیار بیماران گذاشته و به آن ها اجازه دهد در مواقع ضروری از نعمت مشاوره تلفنی بهره مند گردند.

در یکی از قسمت های سریال، روان درمانگر، که همچون نگارنده در استفاده از وسایل مدرنی همچون لب تاپ و اینترنت و شبکه های اجتماعی مجازی، مشکل درست و حسابی دارد با خانمی که هراس بیرون آمدن از خانه دارد ارتباط مجازی برقرار ساخته و سعی می کند مشکل او را کاملا حل و فصل نماید.

نکته جالب در مورد داستان بالا به رسمیت شناخته شدن جایگاه آدم هاست. روان درمانگر که در کار خود خبره است شرم نمی کند که برقراری ارتباط را بر عهده یکی از کارکنان گذاشته و خود فقط به ایراد سخن و گوش دادن به مسائل و مشکلات بیمار مشغول شود.

از سوی دیگر، زیر دستی که کار برقراری ارتباط را میسر ساخته به خویشتن اجازه نمی دهد زبان به تحقیر غیابی "استاد" گشوده و از طریق همکار "این همه درس خوانده و یک وصل شدن به اینترنت را هم بلد نیست" را در بوق و کرنا نماید.

حتی فکر اینکه شما نزد یک روان درمانگر ایرانی رفته و به او "مادر من از خانه خارج نمی شود. بنابراین، لطفا با او از طریق اینترنت ارتباط مجازی برقرار نمایید" هم، الا اینکه پول حسابی داشته باشید، کاملا مسخره به نظر می رسد. در چنین مواقعی بیش از هر چیز این امکان وجود دارد که حکم "دست و پایش را ببندید و به زور بیاورید!" صادر شده و شنونده را در فکر "خودش بیشتر به مشاور احتیاج دارد" فرو ببرد.

نگارنده، متاسفانه، دوست و آشنای روان درمانگر ندارد و اگر داشت، به یقین، به او اکیدا توصیه می کرد که تماشای "اتاق قرمز" را از دست ندهد. شما اگر دارید، این توصیه را بکنید. لطفا!