دایی جان، خدا بیامرز، هر سال عادت داشت به اتفاق همسر گرامی سری به کشور شیطان بزرگ، که دختر داییم در آنجا اقامت دارد، زده و با چند روز استراحت، به اصطلاح، آب و هوایی تازه کند.

در این چند روز، دختر دایی هم مرخصی می گرفت و سعی و تلاش حسابی به خرج می داد تا در خدمت میهمانان گرامی بوده و کاری کند که به آن ها اصلا و ابدا بد نگذرد.

از آنجا که دایی جان فوق العاده مبادی آداب و ماخوذ به حیا بودند عادت داشتند که به مجرد ورود "دخترم! دوباره مزاحمت شدیم" را بر زبان بیاورند.

جواب دختر دایی هم همیشه یکی بود: " بابا جان! اینجا ایران نیست که ما بتوانیم مرخصی نرویم و در عوض پولش را بگیریم. اینجا به زور هم شده به آدم مرخصی می دهند و اگر هم ببینند آدم هایی پیدا می شوند که مرخصی برو نیستند به شدت نگران حالشان شده و به ایشان اکیدا توصیه می نمایند که حتما خود را به متخصص اعصاب و روان نشان دهند!"

این ها را که می شنیدم به یاد مرخصی های فراوانی که سوخت کرده بودم می افتم. بعد هم به یاد می آورم که چگونه برای دشت 2 روز مرخصی ناقابل مجبور بودم جیک و پوک زندگی شخصی و خانوادگی خود را کف دست مدیر عامل محترم گذاشته و حق قانونی خویش را با التماس و اصرار فراوان از ایشان مطالبه نمایم.

خوب به یاد دارم که یکبار که از اینجور مرخصی گرفتن ها به تنگ آمده بودم مصمم شدم بلیط اتوبوس تهیه کرده و مدیر عامل را در راه در جریان "دارم می روم" بگذارم.

وقتی به اتفاق مادر در صندلی های اتوبوس جا خوش کرده و شماره مدیر عامل را گرفتم و او را در جریان ماوقع گذاشتم، "تو که کارت را کرده ای" گفته و گوشی را رویم قطع کرد.

هنوز خاطره تلخ آن مسافرت و کلام تلخی که تعطیلات خودساخته را کوفت و زهر مار من ساخت را در خاطر داشته و هر چند وقت یکبار "چه روزگاری داشتیم!" را زیر لب زمزمه می نمایم.

با این اوصاف و وقتی مردم شرطی شده اند که فقط در هنگام تعطیلات بار و بنه را بسته و عازم مسافرت گردند، چرا مسئولین و متصدیان امر تعجب می کنند که با اعلام هر تعطیلی، به هر دلیلی باشد، مردم چمدان ها را بسته و راهی شمال کشور می شوند؟

واقعا در کشور چند مدیر عامل محترم یافت می شوند که در مواقع مقتضی بلیط اتوبوس یا هواپیما را برای تمام اعضای خانواده یک کارمند ویژه تهیه کرده و به "تحت امر" خوب خود، که انصافا همیشه تمام وظایف محوله را به نحو احسن انجام داده است، پیام " خسته شدی! چند روز با خانواده تعطیلات برو تا خستگیت در رود" را برسانند؟

شما چند مدیر عامل دولتی یا خصوصی را می شناسید که برای مرخصی های پرسنل برنامه داشته باشند و با فکر کردن به "بچه ها را چطور مرخصی بفرستم تا هم فشار انجام وظیفه، آن ها را از پا در نیاورد و هم به کارم لطمه وارد نشود" برای یک بار هم شده لذت رانندگی در یک مسیر خلوت را به خانواده هایی که عازم تعطیلات می شوند بچشانند.

یادش به خیر! در سال هایی که کار "ارزیابی زیست محیطی" می کردم با مقوله ای به نام "تحلیل چند معیاره" آشنا شدم. تحلیل چند معیاره، انصافا، فقط به درد آن هایی که کار ارزیابی انجام می دهند نخورده و به آن هایی که قصد مسافرت دارند هم یاری می رساند تا سفر خوب و خوشی در پیش داشته باشند.

در تحلیل چند معیاره، مسافر فقط بر مبنای پولی که در جیب دارد و خرجی که در راه است مقصد را انتخاب نکرده و علائق دیگر خود از قبیل گشت و گذار و دیدن آثار تاریخی و باستانی، سر زدن به مراکز خرید، مشاهده اماکن مذهبی و زیارتگاه ها، لذت بردن از اغذیه و اشربه خوشمزه، بهره مندی از آب و هوای پاک و تمیز و گام زدن در کوچه و خیابان های پاک و به دور از زباله و دیگر نادیدنی ها را هم در تصمیم گیری خود دخیل می نماید.

با این حساب و وقتی به مجرد هر تعطیلی، بیشتر افراد کشور، به ویژه پایتخت، راهی شمال می شوند می توانیم نتیجه گیری کنیم که در آموزش تحلیل چند معیاره به خانواده ها کوتاهی کرده و ایشان را مجاب نکرده ایم که ممکن است در سفر به غرب و جنوب و شرق کشور هم به همان اندازه شمال خوش بگذرانند.

همه ما از دست خداداد عزیزی که نام سه نویسنده کشور را نمی دانست بسیار رنجیده خاطر شدیم، اما اگر همین الان هر کدام از ما بخواهیم نام سه شهر دارای آثار تاریخی و باستانی، سه شهری که به درد خریدهای خوب می خورند، سه شهر زیارتی، سه شهری که غذاهای بهتر از باقی شهرها دارند، سه شهری که آب و هوای آن ها از بقیه بهتر است، سه شهری که کوچه ها و خیابان هایش پاک و بی زباله است را بر زبان آوریم، احتمالا لکنت خواهیم گرفت!

می گویند افسر رانندگی خانمی را متوقف کرده و از ایشان گواهی نامه رانندگی را طلب نمود. خانم با لبخند گفت: "مگر گواهی نامه داده اید که حالا می خواهید آن را بگیرید؟"

حکایت مسافران شمال هم از اینجور حکایت هاست. مسئولین و اولیای امور محترمی که هر بار با مشاهده خیل مردم عازم شمال می خواهند سر خود را به میله، به شرطی که طوریشان نشود!، بکوبند باید به این سوال پاسخ دهند که مگر مکان و زمان مناسب و درست مسافرت را برای مردم تعیین کرده اند و یا آن ها را یاری ساخته اند که مقصد درستی برگزینند که حالا به خود اجازه می دهند " این کار درستی نیست!" بگویند.