می گویند هر موقع سیبی را گاز زده و در داخل آن یک کرم مشاهده کردید خیلی نگران نباشید، زیرا نگرانی واقعی در هنگامی خواهد بود که سیبی را گاز زده و در داخل آن یک کرم نصفه مشاهده می کنید!

لطیفه بالا به بهترین صورتی تفاوت بهداشت و درمان را نشان می دهد. شما در بهداشت، با کنترل شرایط بیرونی یا مقاوم سازی شرایط درونی جلو بیماری را می گیرید، در حالی که اگر خدای ناکرده در این زمینه ها کوتاهی هایی صورت گرفته و شما بیماری را در آغوش بگیرید( یا بیماری شما را در آغوش بگیرد) هیچ چاره ای جز اینکه خود را به دستان پرتوان درمانگر یا پزشک بسپارید ندارید.

ناگفته پیداست که تا قبل از بروز و شیوع کرونا، کادر درمان آدم های بیمار را بیش از افراد سالم می پسندیدند.

دلیل این گفته مشخص است و همانطور که یک تعمیرکار، ماشین های معیوبی که دم به دم گذرشان به تعمیرکار می افتد را بیشتر پسند کرده و معلم های خصوصی شاگرد تنبل هایی که بدون گرفتن معلم خصوصی کارشان جلو نمی رود را بسیار دوست دارند، دکترها هم بیماران همیشگی را که نسخه های همیشگی تحویل می گیرند را بسیار تحویل می گیرند؛ به ویژه اگر مریض ها از آن بیماران مودب و مبادی آدابی باشند که در هر بار حضور در کمال شرم و حیا و خجالت "ببخشید دوباره مزاحمتان شدم" را بر زبان آورده و بطور ضمنی بر نکته "تقصیر من است که خوب بشو نیستم!" تاکید می کنند.

پاسخ سوالاتی از قبیل "چرا کرونا با دیگر بیماری ها فرق داشت؟" و "چطور کاسه کوزه دکترها را به هم ریخت؟" هویدا است و بیش از هر چیز به دو عامل زیر مرتبط می باشد:

الف- کرونا بیماری واگیردار بود و بنابراین تنها بیماران را نشانه نمی رفت. پزشکان جدا از اینکه خیلی زود پی بردند که برای کرونا مهم نیست که چه کسی را در کجا هدف قرار می دهد، به فوریت به این نتیجه رسیدند که بیماری حاصله همانند مریضی های ساده ای مثل "اسهال" و "سرماخوردگی" نیست که بشود در باره اش "نگران نباش! این داروها را بخوری، خوب می شوی!" گفته شود و این چیزی بود که پس از سال ها پزشکان همه چیز دان را با سوالاتی که اصلا جوابش را نمی دانستند روبرو ساخت. دکترها اصلا عادت به چنین چیزهایی نداشتند و مریض ها هم سخت می توانستند باور کنند دکتر خدا نیست و جواب همه پرسش ها را نمی داند.

ب- درست است که دکترها بیماران به تعداد زیاد را دوست داشتند و برای همین در تمام سال های طبابت نشان داده بودند که حاضر هستند از وقت لازم معاینه یک بیمار کاسته و با دادن زمان تقریبی ویزیت به مریض ها کاری کنند که هم بیماران روزانه به تعداد بیش از حد استاندارد معاینه گردند و هم درآمد ماهانه و سالانه آن ها بیش از حد استاندارد باشد، اما حکایت کرونا واقعا فرق می کرد!

تعداد بیماران کرونایی که باید ویزیت می شدند بیش از ظرفیت و توش و توان دکترها بود و مریض هایی که عادت کرده بودند با ورود به مطب و درمانگاه و بیمارستان حتما ویزیت شوند اصلا نمی توانستند زیر بار ”این بار اوضاع فرق می کند" بروند.

در نتیجه دکترها شبیه راننده اتوبوسی شدند که هرگز مسافران را به تعداد کافی بار نزده و هر بار به آن ها "همه تان را سوار می کنم" گفته است. قطعا راننده اتوبوس اگر می دانست روزی خواهد رسید که همه مسافران آنقدر زیاد خواهند بود که اتوبوس با سوار کردن آن ها نه تنها نمی تواند از جا تکان بخورد، بلکه با پیاده کردن بعضی از آن ها هم به دلیل صدمات وارده به اتوبوس، ماشین باید مستقیم راهی تعمیرگاه شود، کمی بیشتر ملاحظه کاری پیشه کرده و مصمم می گشت با صرف نظر نمودن از بخشی از درآمد خویش، مسافرها را فقط به تعداد استاندارد جابجا نماید.

اتفاقات اینگونه باعث شد که دکترها پس از مدت ها به یاد چیزی بیفتند که مدت ها بود آن را سهوا یا تعمدا به باد فراموشی سپرده بودند: پیشگیری و بهداشت!

اینکه دکترها مردم را توصیه به انجام اموری کنند که باعث شود آن ها بیمار نشوند هم برای دکترها مسخره به نظر می رسید و هم برای بیماران "عجیب، ولی واقعی" جلوه می کرد.

توصیه پزشکان به انجام اموری که باعث بیمار نشدن مردم می شد چیزی شبیه تبلیغات غیر مستقیم برخی تولید کننده ها بود.

همه می دانیم که تولید کننده هایی که برای خود تراکت تهیه کرده و تراکت ها را به در و دیوار می چسباندند با مشکل غرو لند مشتری ها و آن هایی که کارشان هرگز به چنین تولیداتی نمی افتاد روبرو شده و خیلی زود تراکت های خویشتن را زدوده شده از در و دیوار مشاهده می کردند.

راه چاره آسان بود و تولید کننده ها می توانستند از در دلسوزی برای مشتری وارد شوند. این بود که آن ها در کنار تبلیغ برای خود چیزهایی همانند "پارک ممنوع" و "پارک پنچر" را هم درج کردند تا ضمن تبلیغ برای خود، فرصت کنده شدن را از تراکت ها سلب نمایند.

درست است که این نسخه افاقه کرد، اما وفور و شیوع استفاده از آن باعث شد رهگذرها به این نکته که تولید کننده دلش برای آن هایی که نمی توانند اتومبیل خود را از پارکینگ خارج کنند نسوخته و فقط دارد سنگ خودش را به سینه می زند، توجهی ویژه نمایند.

با این حساب بود که مردمی که توصیه های پیشگیرانه پزشکان در باره کرونا را می شنیدند از ته دل "نگران جان خودشان هستند" را فریاد نمودند.

علیرغم این موضوع، از آنجا که خر مردم هنوز روی پل بود و قدر مدافعان سلامت را ندانستن می توانست برای ایشان گران تمام شود، بین مبتلایان به کرونا و آن هایی که ممکن بود هر آن به این مرض مهلک دچار شوند و کادر محترم درمان توافقی به عمل آمد. توافق این بود که هم مردم نباید صدای این موضوع که بخشی از مشکلات به عملکرد گذشته پزشکان و اطبای سرزمین ما ربط پیدا می کند را در می آوردند و هم دکترها نبایست عدم رعایت پروتکل های بهداشتی توسط مردم را عامل اصلی شیوع بیماری عنوان می نمودند.

با این حساب، اینکه پزشکان و دیگر اعضای کادر درمان نتوانستند سراغ دانش آموخته های بهداشت و پیشگیری از بیماری های واگیر رفته و از آن ها کمک بخواهند به سبب این بود که در تمام سال های پیش از کرونا پزشکان، ارکان اساسی، مهم و حیاتی وزارت بهداشت را در قبضه خود در آورده و تا آنجا که توانسته بودند به کسانی که برای بهداشت و پیشگیری تره زیادی خرد کرده بودند "شما چیزی حالیتان نیست!" گفته بودند.

از طرف دیگر، حقوق و دستمزد آن هایی که به کار پیشگیری مردم از ابتلا به کرونا می آمدند آنقدر قلیل و ناچیز بود که هر پزشکی خجالت می کشید این میزان مواجب را برای اینکه دانش آموخته، جان خود را کف دست گذاشته و با عامل کرونا مبارزه جدی نماید، مکفی قلمداد نماید.

اقدام پزشکان در پیشگیری و ممانعت از وفور و شیوع کرونا واقعا از سر ناچاری بود. این ناچاری گاه باعث می شد که برخی از پزشکان دنباله رو آقای وزیر بوده و با التماس و خواهش و تمنا از مردم بخواهند که پروتکل ها را رعایت کنند و گاه موجب می گردید حواس ایشان به کل از امور درمانی منحرف شده و نسبت به تحقیقات و پژوهش های مرتبط با تاثیر ماسک، شستشوی مداوم دست، واکسیناسیون و فاصله گذاری اجتماعی  روی خوش نشان دهند.

لذا، تعجب مردم از اینکه وزارتخانه در زمان لازم نسبت به بهداشت و پیشگیری بی تفاوت و یا کم تفاوت بود و مسئولین و دست اندرکاران رده بالای وزارتخانه ترجیح دادند در عوض اینکه مردم را با هزینه کم راهی مراکز واکسیناسیون نمایند، آن ها را حسابی در خرج انداخته و در به در سرگردان پیدا کردن تخت خالی، سرم، رمدسیور، اکسیژن و ... نمایند بی مورد است و وزارتخانه از همان سبک و سیاق قبلی برای خوشنود ساختن پزشکان محترم بهره گرفته است.

در این باب، کافی است وزارتخانه اعلام نماید که در طی 4 سال گذشته چه درصدی از بودجه در اختیار را، از حقوق و دستمزد پرسنل گرفته تا خرید اقلام مصرفی و تجهیزات و ابزار و وسایل ماندگار، صرف امور بهداشت و پیشگیری نموده و کدامین درصد را به امور درمانی اختصاص داده است؟

می گویند اولویت نخست حال حاضر کشور واکسیناسیون و مبارزه با کرونا است. اگر این گفته راست است، بهترین راهکار حال حاضر باید جداسازی وزارتخانه بهداشت از وزارتخانه درمان باشد تا خدای ناکرده تضاد منافع باعث نشود بودجه پیشگیری و بهداشت به امور درمانی اختصاص یابد.

در ضمن، انگلیسی ها " یک اونس پیشگیری بهتر از یک پوند درمان است" می گویند. درست است که انگلیسی ها گاهی حرف مفت می زنند، اما به نظر می رسد دست کم در این مورد حق با انگلیسی ها باشد!