آفت به که می گویند!؟
یکی از بستگان ما، که هرگز به زیارت ایشان نائل نیامدم، آفت نام داشت. شنیده ها حکایت از آن دارد که آفت، در سال های پیش از انقلاب، برای خود آفتی بوده و هر جا حضور می یافته نگاه های هیز و چشم چران آقایان هوس باز را متوجه خود می دیده است( یا می کرده است!)
نتیجه این می شده که پس از پایان هر میهمانی و هنگامی که خانواده ها به منزل باز می گشتند، یک دعوای حسابی زن و شوهری با بن مایه "چرا آنطور نگاهش می کردی؟" و "چرا اصلا نگاهش می کردی؟" شکل می گرفت.
آفت ها را فقط نباید در میان آدم های جامعه جستجو کرد و در میان حیوانات و گیاهان هم آفت، به مقدار کافی، یافت می شود.
مثلا پدر، خدا بیامرز، که مهندس کشاورزی بود پرنده ها را آفت مزرعه می دانست و به این دلیل هر بار که مادر را در حال غذا دادن به گنجشک ها می دید، نیمه شوخی و نیمه جدی، "با دشمنان من ساخت و پاخت می کنی!؟" می گفت.
از شما چه پنهان! از همان سال های نوجوانی این دغدغه را داشتم که آیا ممکن است روزی آب باغداران و مزرعه دارها با آب حامیان حقوق حیوانات داخل یک جو شود؟
این کار واقعا ممکن است و امروزه بسیاری از باغدارها و مزرعه داران در عوض اینکه دست به کشتار وحشیانه پرندگان زده و یا اقدامات لازم در جهت دستگیری ایشان را صورت دهند، از روش هایی انسانی مانند ایجاد بو، تولید سر و صدا، نور افشانی و آب پاشی کمک گرفته و بی آنکه گزندی به آفات بزنند، با فراری دادن پرنده ها محصولات خود را از آسیب ها و خسارت های احتمالی مصون و محفوظ می دارند.
هر چند مقاله های زیادی در ارتباط با موضوعات فوق مطالعه کرده بودم، آنچه محتویات ذهن مرا به کلی به هم ریخت و باعث شد به دور و بر خود نگاهی ویژه تر داشته باشم، مقاله ای از جنس دیگر بود.
نویسنده این مقاله گفته بود که یکی از دلایلی که کار باغداران و مزرعه دارها را در ارتباط با پرنده ها مشکل می سازد این است که این حیوانات به چشم آفاتی دیده می شوند که دشمنان طبیعی باغدارها و مزرعه دارها هستند و از هیچ کوششی برای آسیب رساندن به محصولات و میوه ها دریغ نمی ورزند.
نویسنده، سپس، توضیح داده بود که این نگاه بطور کلی غلط است و اگر پرنده ها در عوض آفت، گرسنگان و بیچارگانی که فقط در جستجوی یک لقمه غذا و یک قمقمه آب هستند شناخته شوند، مشکل بسیار آسانتر مرتفع می گردد.
او، در ادامه، از مزرعه داران و باغدارانی سخن به میان آورده بود که برای پرنده ها سهمیه غذا و آب در نظر گرفته و این سهمیه را در جایی امن، دور از محصولات و میوه ها، گذاشته بودند.
نتیجه، جالب بود و پرنده هایی که براحتی رفع عطش نموده و خود را سیر کرده بودند لازم ندانسته بودند از روی بدجنسی و دشمنی هم شده گزندی به محصولات و میوه ها وارد نمایند.
در این باره باید به نکته "پرنده ها پرنده مغز نیستند" هم اشاره کرد.
معنی "پرنده ها پرنده مغز نیستند" این است که بر خلاف آنچه بیشتر آدم ها فکر می کنند، پرنده ها اصلا موجودات احمق و کودنی نیستند و همانطور که یک پرنده شجاع که توانسته پارچه ای و بی خاصیت بودن یک مترسک را تشخیص دهد دوستان خود را مطلع "نترسید! چیز خاصی نیست!" می نماید، خبر واقع شدن غذا و آب در یک جای امن سریعا در میان پرنده ها پیچیده و آن ها را مستحضر " آدم های خوبی هم پیدا می شوند" می نماید.
اگر این نوع نگاه در میان آدم ها هم پیدا شود و ما بپذیریم که، مثلا، بیشتر سارقین خرده پا بیش از آنکه آفات جامعه باشند، بیچارگان و گرسنگانی هستند که در به در به دنبال یک لقمه غذا، یک چکه آب، یک جفت پاپوش یا یک دست بالاپوش و روانداز می گردند، شاید روش کار ما تفاوت اساسی نموده و، وفق مندرجات کتاب معروف بینوایان، قبول کنیم که شماری از آدم هایی که بیخود و بی جهت پشت میله های زندان نگه داشته ایم را باید کسانی ببینیم که در صورت موجود بودن شرایط مناسب، لیاقت اینکه، حتی به نیکی و شایستگی تمام، بر کرسی شهرداری یک شهر تکیه بزنند را هم دارند.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.