هنگامی که مدیر عامل شرکت در بحث با زیر دستان خود کم می آورد، با فرمایش "اجرا مقوله دیگری است" بحث را خاتمه یافته اعلام می کرد.

درست است که همیشه حق با مدیر عامل نبود، اما ناگفته پیداست که بسیاری از ما ایرانی ها در عمل از پیروان راستین آقای مدیر عامل بوده و درس هایی که در مدرسه و دانشکده آموخته ایم را پس از فراغت از تحصیل کلا به باد فراموشی می سپاریم.

اینکه آقای خداداد عزیزی و جناب فیروز کریمی نام سه نویسنده سرشناس کشور را نمی توانند از بر بر زبان آورند و این موضوع که شرکت کنندگان در برنامه دورهمی، به عنوان حاضرین در استودیو، فقط برای اینکه، همانند بچه های مهد کودک، شعر بخوانند و بروند، دست ها را بالا می آورند، "شاهدی" بر این مدعاست که پرونده تحصیلی اغلب قریب به اتفاق دانش آموزان و دانشجویان، در نهایت، در همان محوطه مخصوص علم آموزی باید بسته شود!

اگر تا همین چند وقت پیش گمان می شد که تنها درس "ادبیات" آنطور که باید و شاید آموخته نمی شود، ماجراهای اخیر روی داده در شبکه های اجتماعی مجازی نشان می دهد که بسیاری از دانشکده ها و مدارس در زمینه "شیمی" و "میکروبیولوژی" هم، انصافا، حرفی برای گفتن نداشته اند.

آن هایی که در دانشکده ها سری به آزمایشگاه های شیمی یا میکروبیولوژی زده اند و یا در مدارس چگونگی کار با وسایل آزمایشگاهی را فرا گرفته اند، علی القاعده باید بدانند که نتایج بسیاری از آزمایش ها فقط وقتی معتبر دانسته می شود که در کنار "نمونه آزمایشی" از "شاهد" هم استفاده شود.

وقتی شما به یک نمونه آزمایشی چیزی اضافه کرده و یا آن را با کم و کسری مواجه می سازید، برای آنکه مطمئن گردید تغییر و تبدیل صورت گرفته به دلیل ماده افزودنی یا کاستنی بوده است و مکان، زمان یا شرایط موجود موجبات عوض شدن را فراهم نساخته اند ، باید "شاهد"ی که به آن چیزی اضافه و کم نشده داشته باشد را هم در دسترس داشته باشید.

دلیل این قضیه ساده است: اگر پدر و مادری متوجه شوند که فرزند دلبند آن ها بدون آب و غذا هم رشد نموده و برومند می شود، به هیچ وجه نمی توانند به این موضوع که "آب و غذا موجبات رشد فرزند را فراهم ساخته اند" فکر کنند.

این روزها که شبکه های اجتماعی مجازی، مملو از فیلم ها و کلیپ های افرادی است که جاذب فلز شده و می توانند قاشق، چنگال و کلید به تن و بدن خود آویزان کنند، واکسیناسیون کرونا به شدت زیر سوال رفته و مایعی که خاصیت "فلز ربایی" به آدم ها می دهد، "خطرناک" دانسته شده است.

در این میان، متاسفانه، کمتر شیر پاک خورده ای بوده که به مجرد مشاهده یک فیلم آشنا، "قبل از واکسیناسیون این کار را امتحان کرده بودی؟" گفته و بعد با خنده "تازه بد است جذاب تر شده باشی!؟" را قید نماید.

زمانی که ما کودک بودیم، پدر و مادرها عادت داشتند در میهمانی های خانوادگی یا جشن تولدها، یک بادکنک را حسابی به قالی و موکت مالیده و با ایجاد الکتریسیته ساکن در آن ها کاری کنند که بادکنک به سقف یا دیوار بچسبد.

تقریبا هر بچه ای بادکنک مالیده نشده را به دیوار یا سقف چسبانده و با مشاهده عدم چسبیدن آن به نتیجه "هر چه هست زیر سر قالی و فرش و مالیدن است" رسیده بود.

کاش، آدم بزرگ ها عقل یا کنجکاوی بچه ها و خردسالان را داشتند و قبل از داستان شدن واکسن آسترازنیکا، یا یکی دیگر، تن و بدن خود را در اختیار قاشق، چنگال و کلید قرار می دادند!؛ به ویژه این آخری که ثابت کرده اگر تن و بدن آدم 8 سال هم در اختیارش قرار گیرد، خواه واکسن بزند و خواه نزند، هیچ اتفاقی برایش نخواهد افتاد. به قول داریوش خان ارجمند؛ که این روزها زیاد ذکر خیرشان می شود، "افتاد؟"

منتشر شده در روزنامه اطلاعات