کاش راهشان می دادیم؟!
اینکه "ترامپ" ورود شمار قابل توجهی از ایرانیان را به سرزمین امریکا محدود سازد و ما در عوض مانع از سفر تعداد انگشت شمار کشتی گیر امریکایی به کشور عزیزمان گردیم به معنای "مقابله به مثل" نیست!
با این حساب دلیل یا دلایل مقبول و منطقی دیگری باید در دست باشد تا مردم خوب کشورمان را مجاب نماید که انصافا درست عمل کرده ایم.
تصور اینکه شاید دلخوری و دمغی "جردن باروس" ریاست جمهوری ایالات متحده را به تغییر "یکی از قوانین ترامپی" سوق دهد قطعا خیالی باطل خواهد بود.
از طرف دیگر می دانیم که "ترامپ" به بهانه مبارزه با تروریسم مانع از مسافرت ایرانیان به کشور خویش شده است!؟
درست است که بهانه فوق را می باید یاوه , پوچ و بی اساس به حساب آورد.با این حال متاسفانه باید بپذیریم که دست کم بخشی از جامعه امریکا حرف های "ترامپ" را باور داشته و به جهت جلوگیری از ضرر و زیان؟! دوست دار این شده اند که از پذیرایی ایرانیان مشتاق به تحصیل یا نیازمند درمان سرباز زنند!
حال سوال این است که سیاسیون و دولتمردان ما در برابر پرسش "چرا اجازه ورود کشتی گیران امریکایی به خاک کشورمان داده نشد؟!" چه پاسخی خواهند داشت؟
آیا می توان گفت که چون سطح کشتی امریکا پایین است و شرکت امریکایی ها کیفیت مسابقات کرمانشاه را پایین آورده و فدراسیون کشتی کشورمان را متحمل ضرر و زیان می کرد از ورود "جردن باروس و دوستان" ممانعت به عمل آمده است.
چرچیل که در عالم سیاست هم دست داشته اعتقاد دارد(یعنی داشت!) که دوست و دشمن دایمی وجود ندارد و منافع دایمی موجود است.
اگر دولتمردان و سیاسیون کشورمان این گفته را آویزه سیاست های خویش سازند احتمالا اوضاع و احوال بهتری برای جامعه ما رقم می خورد.
از این گذشته بد نیست در پایان به فرازهایی از فیلم بسیار زیبا و تاثیر گذار "عمر مختار" که جایش در میان فیلم های تکراری صدا و سیما به شدت خالی است اشاره ای مختصر داشته باشم:
-ما اسیران را نمی کشیم!
-اما آن ها می کشند!
-آن ها که مربیان ما نیستند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.