خداداد عزیزی در پاسخ به سوال "سه نویسنده ایرانی نام ببرید؟"، با عصبانیت تمام، "خودت می توانی؟" را بر زبان می آورد.

فیروز کریمی در دنباله اظهار نظر خداداد، چیزی در مایه های "نویسندگان ایرانی از سر بیکاری دست به قلم می شوند" را قید می کند.

خداداد عزیزی، حتی اگر حماسه ساز ملبورن باشد، به جز لکه ننگ وزارت آموزش و پرورش ما نخواهد بود، زیرا اگر آموزش و پرورش ما 12 سال( یا حتی کمتر) وقت صرف کرده باشد و در این مدت حتی نتوانسته باشد نام سه نویسنده ایرانی را بر دهان محصل و دانش آموز پیشین بنشاند، واقعا، چه گلی بر جمال او نشانیده است؟

بیان "خودت می توانی؟" خداداد انصافا جز اظهار نظری فاجعه بار نیست، زیرا عضو سابق تیم ملی فوتبال ایران، شناختن نام سه نویسنده ایرانی را امری شگفت آور تلقی کرده و بنا به گفته "ان کس که نداند و نداند که نداند      در جهل مرکب ابدالدهر بماند" بعید است تا سالیان سال بتواند نام و نام خانوادگی سه نگارنده هموطن را از بر نماید.

فیروز کریمی، که در گذشته با تنبیه بازیکنان تیم فوتبال استقلال در برابر هواداران بخوبی نشان داده بود که کار تحقیر دیگران را خوب بلد است، این بار سراغ اهل قلم رفته و دست نوشته ها و دل نوشته های ایشان را جز کاری از سر بیکاری نمی داند.

نکته جالب اظهار نظر فیروز کریمی در این است که او نویسنده های ایرانی، نه کل نویسنده ها، را بیکاران جامعه قلمداد می کند؛ امری که فقط می توانست با کثرت مطالعات یک نفر و مقایسه نوشته های ایرانی و فرنگی توسط وی پای بر عرصه وجود بگذارد.

جای تاسف است که جدا از سرانه پایین مطالعه ما ایرانی ها، با آموزش و پرورشی سر و کار داریم که فقط مطالعه کتب درسی را به دانش آموزان توصیه نموده و آن ها را حتی در حدی که نام سه نویسنده کشورمان را به خاطر بسپارند ، تحصیلکرده بار نمی آورد.

با چنین اوضاع و احوالی، واقعا چرا باید خیرین مدرسه ساز دست به جیب شده و همانند عموم افراد جامعه تعداد بالاتر زمین های فوتبال را بیش از شمار زیادتر مدرسه ها، عامل بهروزی و نیکبختی مردم عادی به حساب نیاورند؟

براستی در دنیایی که در آن "پول" حرف اول و شاید تنها حرف حساب را می زند، چرا در حالی که درآمد سالانه سه فوتبالیست طراز اول کشور ما با سه نویسنده سرشناس ایرانی، تومنی صنار متفاوت بوده و حسابی مو می زند، از اینکه فوتبالیست بزرگ مملکت نام سه نویسنده سرشناس کشور خود را نمی داند متعجب گردیم؟

آیا درست تر این نیست که اگر، مثلا، از محمود دولت آبادی خواسته شود که اسم سه فوتبالیست تیم ملی را نام ببرد و او نتواند، "مگر می شود؟" و "مگر داریم" بگوییم؟

شاید اگر در آن روزی که ما ارزش آدم ها را معادل قیمت آن ها گرفته و دارایی و درآمد اشخاص را ملاک برتری آن ها گرفتیم باید می دانستیم که این ره در نهایت جز ما را تا ترکستان نخواهد برد.

خداداد عزیزی که در وصف سال گذشته، "سال ... بود" می گوید، شاید نداند که دایره واژگان زبان فارسی گسترده تر از محدوده لغات جای گرفته در مغز موجود دوست داشتنی صدا و سیماست و فیروز کریمی که با شنیدن نام یکی از داوران خوب فوتبال کشورمان تنها به یاد "شیر سماور" می افتد، قطعا، فقط شنونده حرف و حدیث های استادیومی بوده و لذا هرگز "دو چیز طیره عقل است؛ دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی" به گوشش هم نخورده است!

در فواید کتاب و کتابخانی زیاد گفته شده است. مثلا گفته شده که شما می توانید با مطالعه برخی کتاب ها، به جای دیگران هم زندگی کرده و تجارب قهرمانان و آدم های عادی، که شرح حالشان در کتاب ها آمده است، را به تجارب ذیقیمت و ارزشمند خود بیفزایید. در این صورت، مسلما، لازم نیست ابیات زیبای زیر را آویزه گوش نمایید:

مرد خردمند خرد پیشه را

عمر دو بایست در این روزگار

تا به یکی تجربه اندوختن

وان دگری تجربه بستن به کار

با این حساب است که مطالعه، آدم ها را از نگاه سطحی و سرسری به مسائل و موضوعات زندگی خارج کرده و به دیدگاه آن ها عمق می دهد؛ عمقی که موجب می شود امثال فیروز خان کریمی متوجه شوند که احترام به والدین و محترم داشتن پیشکسوت باید از عمق روح و جان سرچشمه بگیرد و اینکه شما به زور دگنک بازیکنان را وادار به دستبوسی پدر و مادر سازی، به مثابه سال هایی که بچه مدرسه ای ها را وا می داشتند در نماز جماعت اجباری شرکت نمایند ، راه به جایی نخواهد برد.

از سوی دیگر، آدم های با مطالعه خوب می دانند که حتی اگر توانستند به برکت استفاده از رانت، "ستاره سازی" کنند، با دیدگاه هایی از قبیل "آنی که شورت ورزشی خود را درست نپوشیده است، هرگز نمی تواند سلبریتی عالم فوتبال شود"، نمی توانند ستاره درست و حسابی تحویل جامعه دهند.

از نظر خیلی ها فوتبال، عشق است و شاید همین طرز تلقی باعث شده بسیاری از فوتبالی ها وفق ایده "ما را با عالمی که می خواهد خرد و عقل ما را به بازی بگیرد، کاری نیست"، اولین و آخرین کتاب در دست مطالعه را "تاریخچه دیدارهای پرسپولیس استقلال" بگیرند!

جدا از اینکه بسیاری از کتاب ها بخوبی با احساس آدم ها بازی می کنند و خیلی در تلاش اینکه افراد را خرمند و عاقل بار بیاورند نیستند، باید دانست که عشاق به تمام معنی هم بی نیاز از مطالعه کتاب نیستند.

در سر در یک کتابفروشی نوشته بود:

"همه می خواهند عشقی همانند رومئو و ژولیت داشته باشند، در حالی که این عشق 3 روز بیشتر به طول نکشید و 6 نفر را هم به کشتن داد. پس، لطفا کتاب بخوانید!"

در پایان به این نکته اشاره می کنیم که درست است که مطالعه و کتابخوانی، به احتمال قریب به یقین، شما را به جاهایی که خداداد عزیزی و فیروز کریمی سر از آن در آورده اند نمی رساند، اما این دو مقوله متصل به هم بخوبی مانع از این می شوند که شما نیز سر از همان جاهایی در آورید که این دو بزرگوار جای خود را بخوبی در آن محکم و مستحکم نموده اند!