از "سیب خارجی" تا "توت ایرانی"!

به برکت یک شبکه خارجی فارسی زبان، با رباتی آشنا شدم که کوتاهترین مسیر رسیدن به سیب های روی درخت را تشخیص داده و در کمترین زمان ممکن به چیدن سیب اقدام می کرد.
این اتفاق در حالی افتاده بود که در چند روز گذشته، که به اتفاق همسرم قدم زدن در باغ ایرانی را از دست ندادم، بارها و بارها شاهد این بودم که چگونه باران و طوفان، توت های روی درختان را بر زمین ریخته و آن ها را از دسترس عموم خارج کرده بود.
واقعا جای بسی خوشوقتی برای ساکنین کشورهای پیشرفته است که در سرزمین های آن ها، که مردم مشکل معیشتی چندانی ندارند، موضوع حیف شدن سیب، و بسیاری میوه ها، کاملا کنار رفته و تلاش ها معطوف این می شوند که زمان چیدن تا جایی که ممکن است کوتاه شود.
این در حالی است که در کشور ما، که مردم حسابی گرسنه هستند، بسیاری از میوه ها واقعا حیف شده و همتی صورت نمی گیرد تا باعث شود آن ها در عوض حیف شدن، میل گردند.
انصافا، زمانی مردم کشور ما برای نعمت خدا، قوت لایموت، ارزش قائل بودند و جدا از آن، به این سادگی ها اجازه حیف شدن به دیگر خوردنی ها و آشامیدنی ها را نمی دادند.
در این باب خوب یاد دارم که در دوران نوجوانی، نه تنها با مردمی که نان را تا ته ته می خورند آشنایی داشتم، بلکه بارها و بارها می دیدم که خرده و تکه نان هایی که در کوچه و خیابان افتاده بود توسط مردم معمولی به جایی که پا روی آن گذاشته نمی شد منتقل می گشتند.
آن موقع ها، نحوه تا کردن با توت هم به مراتب بهتر از امروز بود، زیرا آن هایی که در کنار توتستان ها زندگی می کردند یا می دانستند در نزدیکی محل سکونتشان چند درخت توت وجود دارد با وقوع باد و باران و طوفان، چادر به دست خارج شده و با گرفتن گوشه های چادر و قرار گرفتن در زیر محل ریزش توت ها، قدر سه تکان دهنده ای که کارشان را خوب بلد بودند را بخوبی دانسته و اصلا اجازه هدر رفتن زحمات این سه موجود گرامی را نمی دادند.
از آنطرف، درخت های توت لاجان و مردنی، که خوب قابل تکان دادن بودند، بخوبی قابلیت تامین توت خون محلی ها را داشتند و بنا براین هر چند وقت یکبار در حدی که نشکنند تکان حسابی می خورند.
این روزها نه تنها از این خبرها نیست، بلکه مردم یاد گرفته اند به کسانی که از درخت های توت، توت، چیده و نوش جان می کنند، فارغ از جنبه بهداشتی، به دیده تحقیر نگریسته و حیف کنندگان میوه ها را یک سر و گردن بالاتر از میل کننده های آن ها به حساب آورند.
ریزش توت ها در پای درختان نه تنها باعث حیف شدن آن ها می شود، بلکه موجب می گردد پا روی آن ها کوبیده شده و مناظری زشت و کثیف ایجاد گردد.
توت کوبیده شده بسیار لیز و سرنده شده و ممکن است برای قدم زنندگان این خطر را بوجود آورد که روی آن ها سر خورده و سر و کله ای داغان و لب و دهانی مالین و خونین پیدا نمایند.
یادش به خیر! دوستی داشتم که به شدت معتقد بود دزدها آدم هایی بسیار شریف تر از حیف کنندگان اموال عمومی و شخصی هستند. او در توضیح این مطلب می گفت دزد کسی است که مال دیگران را مال خود کرده و باعث می شود که خیر مال، دست کم به یک نفر برسد، در حالی که حیف کننده مال، خواه دولتی باشد و خواه متعلق به شخص به حساب بیاید، دقیقا به مثابه "نه خود خورد، نه کس دهد...." رفتار کرده و باعث می شود یک چیز خوب مال هیچ کسی نشود.
از شما چه پنهان! بارها و بارها خواستم به مسئولین حفظ و نگهداری پارک ها و باغ ها و فضاهای سبز دولتی پیشنهاد نمایم که به کارکنان این جور جاها اجازه دهند که میوه ها را چیده و آن ها را مال خود نمایند.
بارها و بارها خواستم دست به قلم شده و به ایشان پیشنهاد دهم رویه ممانعت از حیف شدن توت و شاه توت و امثالهم را به مناقصه گذاشته و به برکت آن هایی که عقلشان خوب کار می کند، هر جور هست، مانع حیف شدن آن ها گردم.
اینکه چرا چنین کاری نکردم به دو دلیل عمده بود:
اولا خوب می دانستم که میزان "حیفی جات" شهرداری آنقدر زیاد است که بعید است کسی خود را ناراحت دو دانه توت ناقابل نماید.
ثانیا خوب مستحضر این هستم که علیرغم اینکه کشور ما یک سرزمین گرسنه است و مشکلات معیشتی در آن بیداد می کند، مسئولین و دولتمردان امور با گنجانیدن ایده "ما نفت داریم" در بین مردمان ایران زمین، از بیشتر ساکنین کشور ما مردمی تنبل، که دل به کار نمی دهند، ساخته اند و روی این حساب، شاید، حتی اگر فراخوان داده شده و از مردم خواسته شود که توت های پارک و باغ را می توانند چیده و مال خود نمایند، بیشتر اهالی را کسانی ملاحظه نمایند که با فکر کردن به "وقتی توت چیده شده را براحتی می توان از بازار خرید چرا باید زحمت چیدن آن را بر خود ناهموار کرد؟" به متصدیان امر بهمانند که بیش از هر ضرب المثلی از ضرب المثل "تنبل نرو به سایه! سایه خودش میایه!" روی خوش نشان می دهند.
پ ن: دوستی که عازم یک شهر "تنبل خیز" کشور شده بود تعریف می کرد که وقتی برای خرید یک قالب پنیر به مغازه ای مراجعه کرده و درخواست خود را داده، مغازه دار نگاهی به قالب پنیر، که در بالاترین قفسه خود نمایی می کرد، انداخته و به مشتری گفته است: "مغازه بغلی هم داره ها!"
منتشر شده در روزنامه اطلاعات
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.