بچه خوب بودن از ساده ترین کارهای دنیا است، زیرا پدر و مادر، به ویژه از نوع ایرانی، از بچه توقع کمی دارند یا اصولا بی توقع از این موجود نازنین و دلبند می باشند.

برادری و خواهری، انصافا، از بچگی سخت تر است، زیرا اختلاف سنی کم خواهران و برادران و رقابت بر سر به دست آوردن چیزهای مختلف، منجمله محبت بابا و مامان، باعث می شود که بعضی از بچه های خوب نتوانند برادر یا خواهر خوبی هم باشند.( فرزندان بد که جای خود را دارند)

همسر خوب و شایسته بودن به مراتب از اخوی و همشیره خوب بودن سخت تر است و لذا بیشتر آن هایی که به جهت فرار از سختگیری های آقاداداش یا کنجکاوی ها و زیرآب زنی های همشیره، مهر خود را به یک غریبه می دهند تا جان خود را آزاد کنند، کمتر از مقصد و مقصود سر در می آورند.

بابا و مامان خوب بودن به هیچکدام از این ها نمی ماند و گروه فراوانی از زن و شوهرهایی که نمی توانند نیمه پیدا شده را براحتی تحمل کنند و برای همین می خواهند از کمک و یاری نفر سومی بهره مند شده و یا اثبات نمایند که در مشاجره ها و دعواهای خانوادگی مقصر نیستند، در بسیاری از مواقع، تنها یک بدبخت به شمار بدبخت های روزگار می افزایند.

جالب است که در سلسله مراتب زندگی، آدم ها به مرور پخته تر و با تجربه تر شده و آمادگی لازم را برای صعود از هر مرحله به مرحله بعدی به دست می آورند.

در این بین، آدم ها، اگر بخواهند، به خودشناسی هم می رسند و متوجه می شوند که در کدام مرحله باید متوقف شده و پای در گام بعدی نگذارند.

قطعا، در این راستا استثناهایی هم وجود دارد و در کنار بچه های بدی که انصافا خواهر و برادر خوبی هستند، والدین خوبی که مدام در سر و کله هم می زنند هم وجود داخلی دارند!

در مورد تحصیل هم اوضاع تقریبا به همین گونه رقم می خورد و شما تا کلاس اول را بخوبی، یا بدی، طی نکنید( حتما باید یک جوری طی بکنید!) حق اینکه وارد کلاس دوم شوید را ندارید.

طی سلسله مراتب تحصیلی بعدی هم به همین ترتیب است و بالاخره زمانی فرا  می رسد که افراد در کنکور سراسری شرکت کرده و بعضی هایشان سر از دانشکده و دانشگاه در می آورند.

آن هایی که وارد مقطع کاردانی می شوند خوب می دانند که فقط در صورت دارا بودن کشش کافی می توانند وارد مقطع کارشناسی شوند و اگر در این مقطع هم خوب درخشیده و نمره های خوبی کسب کنند، به احتمال قوی، کارشناس ارشد هم خواهند بود.

کارشناسی ارشد، آخرین مقطع نیست و کارشناسان ارشد خوب و درس خوان می توانند وارد مقطع دکتری هم بشوند.

ناگفته پیداست که کشش آدم ها باعث می شود که همه نتوانند در مقطع دکتری ثبت نام نمایند و هرم آموزشی را مبدل به یک خط کاملا صاف نمایند.(حتی با فرض اینکه کنکور برچیده شده و دانشکده ها حق داشته باشند دانشجویان را وفق دشت "حد نصاب نمره" گزینش نمایند)

اشتباهی که در این میان اتفاق می افتد این است که خیلی از افراد فاقد کشش لازم گمان می کنند که می توانند کوشش را جایگزین کشش کرده و با تلاش وافر و مثال زدنی سر از جایی که برای آن ها تهیه و تدارک دیده نشده است، در بیاورند.

دانشجویی که در مقطع کاردانی به سختی درس خوانده و با این حال نمرات درخشانی کسب نکرده است منتهای تلاش و کوشش خود را به خرج می دهد تا وارد مقطع کارشناسی شده و با گریه و آه و ناله و زاری هم شده درس هایی که درک و فهم آن ها اصلا ساده نیست را فرا بگیرد.

دانشجوی مقطع کارشناسی متمایل است با هر ضرب و زوری که شده در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته گشته و خاری در چشم حسودانی که گمان "این کاره نیست" بودن وی را می دهند، گردد.

دانشجوی مقطع ارشد که نه از حضور در کلاس لذت می برد و نه بابت هر فراگیری، "چقدر جالب! اصلا نمی دانستم!" می گوید دوست دارد در مقطع دکتری پذیرفته شود تا خط بطلان کامل بر گفته گهربار نابغه بزرگ سینما، چارلی چاپلین، بکشد: "در این دنیای بزرگ برای همه به اندازه کافی جا هست. فقط آدم ها باید جای خود را پیدا کنند."

متاسفانه، موضوع فقط این نیست و بسیاری از افرادی که متوجه اینکاره نبودن و نداشتن کشش لازم برای طی مقطع بعدی می گردند به مدد کوشش های جانفرسا و تلاش های خستگی ناپذیر پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست و آشنا و فامیل اجازه پیدا می کنند که مدام به جلو هل داده شوند.

قضایایی اینگونه، شوربختانه، باعث شده که آدم ها بدون آنکه موفق به خودشناسی شوند خود را لایق قرار گیری در جایی به مراتب بالاتر بدانند.

راننده تاکسی که مدام از بین ماشین ها لایی می کشد و ضمن سوار و پیاده کردن مسافر در جای نادرست، کرایه او را دولا پهنا حساب می کند مرتب از اینکه "اگر رییس جمهور می بود می دانست چه کند" دم زده و دارنده یک سمت پایین اداری که هرگز نتوانسته وظیفه خود را جوری که باید به منصه ظهور برساند تلاشی چشمگیر به خرج می دهد که سمت و جایگاه بالاتر اداری را نصیب خود گرداند.

سازمان ها، نهادها، ادارات، ارگان ها و ... هم به همین ترتیب عمل می کنند و بنابراین اصلا نباید تعجب کرد که چطور سازمان مدیریت پسماند که تاکنون نتوانسته است به معضل زباله گردی و زباله دزدی خاتمه بدهد از دیگر ارگان ها و سازمان ها و نهادها هم کمک می گیرد و در باره شیوه های نوین جمع آوری و دفع زباله و یا بحث و بررسی در باره قانون مدیریت پسماند وبینار و سمینار برگزار می نماید.

سال ها پیش که تیم ملی فوتبال ترکیه 8 گل از تیم ملی فوتبال انگلستان خورده بود، یکی از نشریات ترکیه تصویر یک توپ فوتبال را گذاشته و زیر آن "این یک توپ فوتبال است" نوشته بود تا اعضای تیم ملی ترکیه را متوجه اینکه در کجای کار قرار دارند نماید.

متاسفانه، اوضاع و احوال بسیاری از صاحبان کسب و کار، از خصوصی گرفته تا دولتی، چندان بهتر از تیم ملی فوتبال سال های دور ترکیه نیست و آن ها در حالی مدام خود را آماده مصاف با رئال مادرید، بایرن مونیخ، منچستر یونایتد و بارسلونا می کنند که در عمرشان حتی برای یکبار هم که شده توپ فوتبال و زمین چمن استادیوم را از نزدیک مشاهده نکرده اند.