مسئول بخش کامپیوتر، که دختر جوانی بود، همه مان را جمع کرده و در کمال خجالت بهمان اطلاع داد که اگر خدای ناکرده وارد سایت های غیر مجاز شویم اکانتمان را قطع خواهد کرد.

یکی از پسر ها، که بدتر از نگارنده از اکانت و اینجور چیزها سر در نمی آورد، با وحشت و هراس هر چه تمامتر پاسخ داد: "ببخشید! گفتید چه چیزمان را قطع خواهید کرد!؟"

درست است که، آن موقع، همه ما به این عبارت او خندیدیم اما روزگار نشان داد که اکانت و دسترسی به اینترنت، در زمانی، از نان شب واجب تر شده و بیشتر آدم ها ترجیح می دهند اغلب قریب به اتفاق چیزهایشان را قطع شده ببینند، اما اینترنت یا اکانت آن ها کماکان وصل شده و متصل باقی بماند.

این روزها، وجود اکانت یا امکان دسترسی به اینترنت برای مردم معمولی هم بسیار واجب شده و لذا باید یک جورهایی آن را همانند عینک برای آن هایی که عینک می زنند قلمداد نماییم.

آن هایی که عینک می زنند( به ویژه اگر نمره چشمشان بالا باشد) خوب می دانند که بین گم کردن عینک و مفقود ساختن باقی چیزها توفیر زیادی وجود دارد، زیرا اگر آن ها باقی چیزها را گم کنند می توانند عینک به چشم زده و آن ها را پیدا کنند و این در حالی است که اگر ایشان، خدای ناکرده، عینک خود را گم کنند کاملا خلع سلاح خواهند شد.

اگر امروزه آدم های عینکی با استفاده از عینکی که بر چشم دارند می توانند چیزهای داخل خانه را پیدا کنند، جستجوی اغلب قریب به اتفاق چیزهای خارج خانه جز به حکم دارا بودن اکانت و متصل بودن به اینترنت ممکن و میسر نخواهد شد.

موضوع میزان دسترسی به اینترنت و سرعت آن تا آنجا مهم است که وقتی توانستم برای بار اول با اخوی، که قصد ادامه زندگی در خارج کشور را داشت، تماس تلفنی برقرار کرده و در دنباله ادای "دیگه چه خبر؟" از او بخواهم از مهمترین چیزی که در بدو ورود توجه وی را حسابی به خود جلب کرده است پرده برداری نماید، وی بدون لحظه ای تامل، "سرعت اینترنت" را بر زبان آورد!

ناگفته پیداست که جدا از نقش ارزنده اینترنت در تحقیق و تفحص و انجام پژوهش ها و کسب داده ها و اطلاعات ارزنده علمی، در بسیاری از دعواهای زن و شوهری آغاز شده با "چطور نمی توانی پیدایش کنی؟"، استفاده از عبارت "اینترنت قطع بود" چون آبی بر روی آتش عمل کرده و باعث می شود جمله به کار رفته حرف حسابی که جواب ندارد به شمار آورده شود.

برای اینکه خوب متوجه شویم "اینترنت قطع بود" تا چه اندازه کمک حال کسی که یک چیز واقع در بیرون خانه را نمی تواند پیدا کند است کافی است از مشابه سازی یاری گرفته و داستان آموزنده زیر را آویزه روح و روان خویش سازیم:

  • چرا شلیک نکردی؟
  • به هزار و یک دلیل!
  • یک دلیلش را بگو!
  • فشنگ نداشتم!
  • قبول! آن هزار دلیل را می توانی برای خودت نگه داری!