نمی دانم تا چه حد از "قانون جذب" اطلاع دارید؟ اگر در باره این قانون چیزی به گوش و چشمتان نخورده است کافی است بدانید "قانون جذب" در حوزه روانشناسی دارای کاربرد بوده و به گونه کوتاه و مختصر پیام "انسان ها آنچه در جستجویش هستند را جذب می کنند" را می رساند.

وفق "قانون جذب" دختری که از سنین نوجوانی "من زود شوهر خواهم کرد" می گوید، به احتمال قوی، خیلی زود به خانه بخت می رود و دختری که از همان دوران "ما از این شانس ها نداریم" را آویزه ذهن و روح و روان می سازد، بسیار ممکن است هیچوقت خواستگار درست و حسابی نیافته و برای همه عمر خانه پدر و مادر را مکانی برای زندگی ببیند.

از شما چه پنهان! هیچوقت به "قانون جذب" اعتقاد نداشته و همیشه با شنیدن آن "چه ربطی دارد؟" می گفتم!

علیرغم این موضوع در مدت چند روز گذشته اتفاقی برایم افتاد که باعث شد کمی بیشتر از سابق به موجودیت "قانون جذب" پی ببرم.

یکی از دوستان در شبکه اجتماعی لینکدین فیلم کوتاه و جذابی از "چالش مانکن" گذاشته بود که مشاهده آن خالی از لطف نبود. در "چالش مانکن" آدم هایی که در یک محل کار می کنند، فعالیت خود را به یکباره متوقف کرده و به دوربین اجازه می دهند با حرکت و چرخش خود، سکون و سکوت آن ها را شکار کرده و صحنه های جالبی برای بینندگان عزیز خلق نماید.

هرچند با مشاهده فیلم سر کیف آمدم، اما بد ندیدم که واقعیتی که گمان می کردم توسط "گذارنده پست" فراموش شده را به وی خاطر نشان نمایم:

"در ایران نیازی به چالش مانکن نیست، زیرا کارها و فعالیت ها آنچنان آرام جلو می روند که به سکون از حرکت بسیار نزدیکترند. اگر چنین نبود پروژه هایی که در کشورهای مترقی و پیشرفته در مدت یکی دو سال به انجام می رسند را ما در زمان 10 الی 15 سال انجام نمی دادیم!"

صبح روز بعد پشیمانی به سراغم آمده و "بیکار بودی توی ذوق بچه مردم زدی!" یقه ام را حسابی چسبید و گلویم را به درستی فشرد.

در چنین حالتی دعا کردم در عوض مواجهه با یک آدم بی اعصاب که بخواهد وفق اعتقاد راسخ بر "خون را با خون می شویند" و "کلوخ انداز را پاداش سنگ است" حق نگارنده را کف دست او گذارده و جوابی درخور به پاسخ من بدهد، فرد باحالی را "گذارنده پست" دیده و چیزی در مایه های " بی خیال بابا! اینقدر سخت نگیر!" را دشت نمایم!

شاید باورتان نشود!، اما هنگامی که پس از مراجعه به لینکدین و متعاقب خبرگیری از "پاسخی انتظارتان را می کشد" به قسمت "جوابیه" رجوع کردم همان چند کلمه ای که به شدت در جستجویشان بودم را در برابر دیدگان خود حاضر و ناظر دیدم.

شاید بعضی ها با خواندن این داستان "تصادفی بوده است" بگویند، ولی واقعا چند درصد احتمال دارد که از میان ده ها هزار کلمه( شاید هم بیشتر!) که یک نفر می تواند در عباراتی طولانی یا جمله ای کوتاه مورد استفاده قرار دهد، دایره لغات او، برای مدتی محدود، دقیقا به اندازه همان چند کلمه ای که دیگری به شدت در جستجوی آن ها است تنگ گردد!؟