در دوران نوجوانی، بسیار علاقه داشتم یکی از دست هایم را در لابلای شمشادهای مسیر فرو کرده و با تبعیت از کوتاهی و بلندی شمشادها، که باعث می شد دستم هم بالا و پایین برود، به احساس خوشایند کوتاه شدن زمان رسیدن به مقصد دست پیدا کنم.

متاسفانه، یکبار، که به عادت مالوف دستم را میان شمشادها قرار داده و طی مسیر می کردم به یکباره با احساس بد لزجی دست روبرو شدم.

با خارج کردن دست متوجه شدم که یک آدم بی فرهنگ آب بینی خود را به میان شمشادها پرتاب کرده و لذا اولویت نخست من باید پیدا کردن دستشویی، که این روزها آن را روشویی می نامند، باشد.

با گذر زمان، نه تنها اوضاع و احوال کاربری شمشادها بهتر نشده، بلکه امروزه خیلی ها علاوه بر پرت کردن آب دهان و بینی، از شمشادها به عنوان انبار مخصوص پنهان ساختن پسماندهای تر و خشک از انظار عمومی استفاده کرده و با انجام این مهم به میزان قابل قبولی در هزینه های انبارداری صرفه جویی به عمل می آورند.

کیپ بودن شمشادها و اینکه معلوم نیست آدم ها در پشت آن ها چه می کنند باعث شده که قضای حاجت از معمولی ترین موارد استفاده از شمشادها باشد.

با این اوصاف و در حالی که شمشادها هم دیگر شمشادهای سابق نبوده و بیش از روح افزایی اسباب غم و ناراحتی و رنج و تعب انسان ها را فراهم آورده اند چرا باید کماکان کاشت و توسعه آن ها را در دستور کار قرار داده و از معایب ریز و درشت نشات گرفته از وجود و وفور آن ها کاملا چشم پوشی نمود؟

اگر شمشادها خوبند، که خوبند، باید دست کم با فاصله از هم کاشته شده و به مقدار کافی هرس شوند تا اجازه داده نشود که در روزگاری که پنهان کاری از موجبات اصلی و اساسی گرفتاری های ما ایرانیان را رقم می زند، بعضی از افراد فرصت طلب از فرصتی که شمشادها جهت نادیده نمودن فعالیت های آن ها در اختیار می گذارند نهایت سوء استفاده را به عمل آورده و به ریش آدم هایی حسابی بخندند که فکر می کنند شمشادها فقط برای اینکه بچه های نوجوان، تیستو وار*، دستشان را در داخل آن ها فرو برده و به احساس لذتی فراموش نشدنی و دست نیافتنی دست یابند!، بوجود آمده اند!؟

*برگرفته از کتاب "تیستو، سبز انگشتی"

پیشاپیش عید نوروز بر همگی مبارک