جداسازی؛ از ایده تا اجرا!؟
امام جمعه محترم کاشان فرموده اند که تا زمانی که زن و مرد در ادارات جداسازی نشوند نمی توانیم ادعا کنیم که کشور را اسلامی اداره می کنیم.
فرموده امام جمعه محترم، نگارنده را ناخودآگاه یاد سخنان قدیمی ها که پسر و دختر را آتش و پنبه دانسته و از کنار هم قرار گرفتن آن ها بیم داشتند می اندازد، هر چند انصافا آن ها خوب می دانستند که اگر جداسازی همیشگی بوده و در تمام مکان ها صورت گیرد ازدواج و تشکیل خانواده صورت نگرفته و نسل بشر از بیخ منقرض خواهد شد.
جداسازی و ممانعت از اختلاط زن و مرد دغدغه بسیاری از مسئولین و دولتمردان، از ابتدای انقلاب تاکنون، بوده است. با این حال هم حد و مرز جداسازی مورد توافق همه آن ها نبوده و هم چگونگی اجرا اختلافات بسیاری را در بین آن ها دامن می زده است.
در مورد جداسازی زن و مرد، مردم هم دارای یک عقیده نبوده اند، زیرا در حالی که عده ای از ایشان در باره عملکرد مسئولین "خودشان نخواسته اند جداسازی کنند" می گفته اند، گروهی دیگر بر ایده " خواسته اند، اما نتوانسته اند" راسخ و استوار مانده اند.
عموما هر رویدادی، که بخواهد توسط بشر به مرحله اجرا در آید، در دنباله شکل گیری یک ایده صورت واقع به خود می گیرد. در دنباله این موضوع است که یک انسان یا گروهی از افراد جامعه با در نظر گرفتن روش های مختلف اجرا، ساده ترین، کم هزینه ترین، ممکن ترین و ... آن ها را مورد گزینش و انتخاب قرار می دهند.
شاید بر عکس این قضیه هم ممکن باشد، یعنی افرادی که شیوه های مختلف اجرای یک ایده را دیده اند، بتوانند بر مبنای مشاهدات خود، تا حد و اندازه ای، متوجه اینکه مسئولین در مورد یک قضیه چطور فکر می کرده اند یا دولتمردان در باره یک موضوع چگونه می اندیشیده اند، بشوند.
با این حساب، شاید بد نباشد نگارنده شیوه های مختلف ممانعت از اختلاط زن و مرد، در سال های نخستین پیروزی انقلاب، که از نزدیک شاهدشان بوده و یا اطلاعات مربوط به آن ها را از منبع موثق دریافت نموده است را توضیح دهد تا مورد استفاده نوجوانان و جوانان و دولتمردانی که مایلند از چگونگی افکار و اندیشه های پیشینیان خود بیشتر سر در بیاورند، قرار گیرد.
- لب دریا
با وقوع انقلاب یک پارچه کشیدند و قسمت آقایان و خانم ها را از هم جدا کردند. در سال های نخستین انقلاب، از آنجا که هم نوجوان بودم و هم کمتر از سنم نشان می دادم و هم به شدت مامانی بودم و هم تازه انقلاب شده بود خود را مجاز شمرده بودم وارد قسمت خانم ها شوم.
آن موقع ها، با وجود جداسازی خانم ها و آقایان، نجات غریق خانم ها یک آقا بود که علیرغم دارا بودن ظاهر مذهبی ترجیح می داد بیش از مراقبت از غرق شدن خانم ها، دیدنی های موجود در دریا را نظاره کند.
وقتی این موضوع مورد توجه و دقت زنانه "خاله جان" قرار گرفت و او با بیان "برای همه حرام است و برای تو یکی حلال" نسبت به ماجرا شدیدا اعتراض کرد، نجات غریق که انصافا حرفی برای گفتن نداشت کمی( نه بیشتر!) خجالت کشید و سعی کرد بیشتر به انجام وظیفه خود فکر کند.
بعدها که اعتراضات اینگونه زیادتر شد مسئولین متوجه "خب راست می گویند" شده و با انتخاب نجات غریق های خانم خطر غرق شدن خانم ها را کمتر از گذشته نمودند.
- مدرسه
سال دوم راهنمایی بودم که انقلاب شد. در سال انقلاب معلم ها یک خودکار دست همه دانش آموزان داده و به آن ها دستور می دادند با ترسیم علامت ضربدر از صفحه .... تا صفحه..... کتاب های مختلف را حذف کرده و خیال خود را جمع اینکه مطالب و مندرجات آن ها در امتحان نخواهد آمد گردانند.
با وجود اینکه آن موقع ها شاگرد زرنگ کلاس بودم از چنین حذفیاتی بی نهایت خوشم می آمد و اصلا فکر اینکه بعدها کلید واژه "حذف" اتفاقات ناخوشایندی را برای کشور عزیزم رقم بزند، را هم به مخیله خود راه نمی دادم.
در سال دوم راهنمایی مدرسه مختلط می رفتم و بیشتر معلم هایم هم خانم بودند.
اینکه از مدرسه مختلط حرف می زنم به مفهوم این نیست که دخترها و پسرها در مدرسه به صورت قاطی می نشستند. در واقع اوضاع اختلاط ما اینگونه بود که در یک طرف کلاس دخترها بودند و در طرف دیگر صندلی های مخصوص پسرها قرار داشت.
در مورد اینکه این نحوه نشستن روی صندلی ها را مسئولین و اولیای آموزش و پرورش می خواستند یا بچه های دانش آموز، به دلایلی، خودشان ترجیح داده بودند کنار هم جنس قرار بگیرند اطلاع چندانی ندارم.
دخترهای کلاس مودب و حرف گوش کن بودند، اما برخی پسرها، که من در بینشان نبودم، شیطنت های خاص خود را داشتند.
پسرهایی که خیلی شیطنت می کردند جریمه می شدند و تنبیهشان هم این بود که از قسمت پسرها به بخش دخترها منتقل شده و بین آن ها بنشینند.
خدا می داند که این تنبیه چقدر خوب جواب می داد و پسرهای جداشده از جمع مردانه چگونه ساکت و آرام در سر جای خود قرار می گرفتند و تا آخر کلاس لام تا کام حرفی از زبانشان خارج نمی شد.
( آن هایی که می گویند اگر خانواده ها اجازه حضور در استادیوم های فوتبال را داشته باشند فضای استادیوم تلطیف می شود انصافا پر بیراه نمی گویند)
سال سوم راهنمایی کلاس از حالت مختلط بودن خارج شد، اما هنوز ما خانم معلم داشتیم و برخی درس ها را آموزگارانی که در جدول از آن ها تحت عنوان "جنس لطیف" یاد می شود آویزه روح و روانمان می ساختند.
سال اول نظری که بودم معلم خانم نداشتم، اما سرویس ایاب و ذهاب ما مختلط بود و در مسیر رفت و آمد به دبیرستان همراه دخترها بودیم.
سال دوم نظری سرویس ها هم جدا شد و ما دخترها را تا زمان دانشکده ندیدیم یا خیلی کم دیدیم.
- اتوبوس
جداسازی نخستین اتوبوس ها یک شاهکار به تمام معنی بود. مسئولین و دولتمردان اولیه یک میله نازک بین صندلی های دو نفره اتوبوس ها کشیدند و خانم ها و آقایان جدا شده را مجبور ساختند که حتما کنار هم قرار بگیرند.
بعدها که برخی از ایشان متوجه اشکلات جدی جدا سازی های شرقی غربی شدند، اتوبوس ها را شمالی جنوبی جداسازی کرده و به مشکلات بالا درست و حسابی پایان دادند.
- تاکسی
تاکسی ها هیچوقت جداسازی نشدند.
یعنی، از شما چه پنهان!، اختلاط زن و مرد ایرانی در تاکسی ها تا سال های طولانی از اوضاع و احوال اختلاط دختر و پسر غربی هم بدتر بود.
آن موقع ها تاکسی ها پنج مسافر سوار کرده و دو نفر را در قسمت جلو و سه نفر را در قسمت عقب می نشانیدند. با این حساب، در صندلی جلو دو نفر قرار می گرفتند که می توانستند هم جنس یا مختلف الجنس باشند.
نتیجه این امر این بود که اگر دختر بد اقبالی در وسط قرار گرفته و به پست راننده بازیگوشی می خورد، تعداد تعویض دنده یک مسیر کوتاه سر به فلک می زد، ضمن اینکه راننده اصلا بد نمی دید که در همان مسیر کوتاه هم با سرعت رانندگی کرده و تا جایی که امکان دارد از دنده های 3 و 4 هم استفاده نماید.
بالاخره یک شیر پاک خورده ای، خدا عمرش بدهد، از چنین نحوه انتقال مسافری ایراد اساسی گرفته و آن را کاملا غیر شرعی به حساب آورد.
در دنباله این موضوع بود که برخی از مسئولین و متصدیان امور جرات یافته و با پیش کشیدن بحث ایمنی و این موضوع که دو نفر آدم قرار گرفته در کنار هم چطور می توانند از یک کمربند ایمنی استفاده کنند یاریگر کسی که ایده " صندلی جلو و بغل دست راننده مخصوص یک نفر است" گشتند.
علیرغم این موضوع صندلی های دو نفره عقب تا زمان کرونا مخصوص قرار گیری سه نفر بود و علیرغم اینکه وفق منشور حقوق مسافر این کار خلاف قانون به حساب می آمد، تنها زور کرونا رانندگان را مجبور کرد که در سوار کردن مسافر رفتاری قانونی پیشه سازند.
- غذا خوری دانشکده
یکی از دوستان، که دانش آموخته دانشکده شریف است، ماجرایی را برایم تعریف کرده که شاید شنیدن آن برای شما هم خالی از لطف نباشد:
مسئولین دانشکده از تعدادی از متصدیان امور یکی از دانشکده های غربی دعوت به عمل آورده بودند تا از قسمت های مختلف دانشکده بازدید به عمل آورده و در راستای تعاملات بیشتر و بهتر علمی- فرهنگی دو طرف گام برداند.
مسئولین نام برده که از تماشای بخش های مختلف دانشکده خوششان آمده بود و مرتبا "به به" و "چه چه" گفته بودند بالاخره سر از سالن غذا خوری در آورده و دیده بودند که پارچه ای آن را به دو قسمت مجزا تقسیم کرده است.
علیرغم اینکه برخی از دانشجویان برای ممانعت از جداسازی کامل بعضی از قسمت های پارچه را سوراخ، سوراخ کرده بودند، مسئولین دانشکده غربی از موجودیت پارچه ابراز تعجب کرده و دلیل وجود آن را مورد پرسش قرار داده بودند.
وقتی مسئولین دانشکده ایرانی گفته بودند که پارچه برای این نصب شده که خانم ها و آقایان در کنار هم قرار نگیرند تعجب متصدیان دانشکده غربی دو چندان شده و آن ها در کمال شگفتی اظهار داشته بودند که در کشور آن ها دخترها و پسرها خیلی دوست دارند که کنار هم باشند و چطور است که در سرزمین شما دخترها و پسرها از قرار گیری در کنار هم ناراحت می شوند؟
هر چه مسئولین دانشکده سعی کرده بودند متصدیان غربی را از خر شیطان پاینی آورده و آن ها را بی خیال گرفتن جواب سوالی که کرده بودند گردانند، ممکن نشده بود و در انتها مجبور شده بودند راستش را بگویند:
" دخترها و پسرهای ایرانی هم خیلی از قرار گرفتن در کنار هم ناراحت نمی شوند( چه بسا خوشحال هم شوند) یک عده دیگر هستند که از قرار گیری آن ها در کنار هم ناراحت می شوند و همان ها هم دستور داده اند ما پارچه جداسازی را نصب کنیم"
- شرکت
برای اینکه حس رقابت مردانه و زنانه کار خود را به نحو احسن انجام داده و باعث شود پروژه ها سریع تر و با کیفیت بهتر جلو بروند خانم ها و آقایان را در گروه های جداگانه قرار داده بودند.
یکبار که مسئول بخش برای سرکشی آمد متوجه شد که آقایان سرگرم کار خود هستند، اما خانم ها با سر و صدای زیاد و خنده و شوخی فراوان شرکت را روی سرشان گذاشته اند.
مسئول بخش رو به آن ها کرده و گفت: "به به! چه خانم های شادیَ! ما هم برای اینکه شادی ها را تقسیم کنیم هر کدام از شما را در یک گروه مختص آقایان قرار می دهیم تا از این به بعد اینطور شرکت را روی سرتان نگذارید"
این راهکار انصافا جواب خوبی داده و مرا ناخودآگاه به یاد سال های نخستین پیروزی انقلاب، که پسرهای شیطان را جهت دست کشیدن از شیطنت قاطی دخترها قرار می دادند، انداخت!
با این حساب، شاید نتیجه این همه جداسازی و هزینه هایی که مصروف آن ها شده فقط این باشد که با انتقالی گرفتن شیطنت، بازیگوشی از گروهی به گروه دیگر منتقل شده و "هیس! دخترها فریاد نمی زنند" به "همیشه پای یک زن در میان است" بد جوری گره بخورد!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.