قیمت ها باید در پاکات دربسته و مهم و موم شده تقدیم مناقصه گزار شوند تا خدای ناکرده شبهه صوری بودن مناقصه و اینکه در یک کارزار غیر رقابتی، برنده از قبل تعیین شده است، پیش نیاید.

همه ما خوب می دانیم که بیشتر مناقصه های سرزمین ما را دولتی ها برگزار می کنند.

امر فوق، متاسفانه، باعث می شود خوشنامی و کاربلدی برنده و اینکه فعالیت مورد نظر در دوره زمانی خاص و با کیفیتی مطلوب به انجام برسد در درجه دوم اهمیت قرار داشته باشد( اگر اصولا درجه دومی هم در کار باشد!) و در بحران اخلاق موجود در جامعه، کلاهی که از نمد بافته شده بر سر دولتی ها می رود( چه کلاه خوبی!)، مطلوب و برگزیده واقعی و هدف اصلی از برگزاری مناقصه باشد.

برای لحظه ای به این موضوع فکر کنید که برگزار کننده مناقصه به تک تک شرکت کنندگان زنگ زده و "قیمت ... را بدهی، قطعا برنده خواهی شد! فقط باید بعد از اعلام نتیجه هوای ما را حسابی داشته باشی!" می گوید!

با چنین رویکردی، شرکت کننده برنده خوشحال و از برگزار کننده راضی خواهد بود، اما بازندگان مناقصه به این نتیجه که گول برگزار کننده را خورده اند می رسند.

قطعا، بیشتر بازنده ها به روی خود نیاورده و با فکر کردن به "دیگر کاریش نمی شود کرد" عزم خود را جزم تغییر رویکرد و برنده شدن در مناقصات آتی می کنند.

با این حال، فکر می کنید که اگر تعدادی از بازنده ها با مناقصه گزار تماس گرفته و "شما که گفته بودید اگر .... قیمت را بدهید، برنده می شوید؟ پس چه شد؟" بگویند، اتفاق خاصی می افتد؟

آیا اگر در پاسخ به ابهام پیش آمده، جواب مناقصه گزار این باشد که هدف، تشخیص پیمانکاران دغلکار و نیرنگ باز بوده و دولت می خواسته از ورود چنین پیمانکارانی به عرصه فعالیت ها و کارهای دولتی ممانعت به عمل آورد، اصلا حرفی هم برای گفتن باقی می ماند؟

می گویند دانشجویی که همیشه از پاس کردن یک واحد بخصوص عاجز و ناتوان بوده است، عادت کرده بود که در آغاز هر ترم با لبخند سراغ مسئول آموزش رفته و "همان همیشگی!" را بر زبان آورد.

انصافا، بسیاری از برگزار کنندگان مناقصات از چنین دستورالعمل و شیوه ای تبعیت کرده و ترجیح می دهند در هنگامی که پای برگزاری مناقصه ای به میان کشیده می شود با "همان همیشگی" کار کنند!

پ ن: دو نفر سر مسئله ای مشاجره کرده و کارشان در انتها به درگیری فیزیکی و زد و خورد می کشد. هر دو طرف ماجرا، بی آنکه خبر از دیگری داشته باشند، شکایت نزد قاضی می برند.

اولی، جهت محکم کاری و برای اینکه رای قاضی را بخرد، شبانه، دبه کره ای پیشکش قاضی نموده و منتظر صدور رای می ماند.

دومی، همین فعالیت را صورت داده، اما به عنوان هدیه، قاطری را راهی منزل آقای قاضی می نماید.

قاطر کار خود را کرده و باعث می شود رای صادره به سود اهدا کننده قاطر رقم بخورد.

اهدا کننده کره، که از ماجرای قاطر خبر نداشته، فکر می کند که قاضی ماجرای پیشکش را پاک فراموش کرده است. او جهت یادآوری رو به قاضی کرده و "این لکه روی پیراهنتان، احیانا، لکه کره نیست؟" را بر زبان می آورد.

قاضی، در کمال خونسردی و جهت اینکه دوزاری مدعی را بیندازد که ماجرا از کجا آب خورده است، روی به سوی او کرده و " خیر! اینجا را قاطر لگد زده است!"  را بر زبان مبارک می آورد!