"پیکاسو" درست گفته است!؟
یکی از بستگان تشکیل خانواده داده بود.
هنگامی که دو تن از اعضای فامیل دور، منباب کنجکاوی، از خاله جان، "حالا خانومه چه شکلیه؟" را سوال کرده بودند، همشیره والده یک نقاشی کف دست یکی ازایشان گذارده و "اینطوریه!" گفته بود.
بعدها که فرصت تجدید دیداری سه نفره دست داده بود، اعضای فامیل دور از خنده ریسه رفته بودند، زیرا خوب به خاطر آورده بودند که چگونه در خیابانی با خانمی مواجه شده و به اتفاق "مو نمی زند" را نتیجه گیری نموده بودند.
البته، انصافا، خاله جان نقاش خوبی است.
در این زمینه، خوب به یاد می آورم که وقتی، یکبار، نقاشی ترسیمی ایشان را در عوض کار خود تحویل معلم نقاشی دادم نمره فوق العاده قابل قبول نوزده را دشت کردم.
از شما چه پنهان! اگر شرم جا زدن کار یک نفر دیگر به جای کار خودم و هراس از الزام به هنرنمایی دوباره، آن هم سر کلاس و در حضور آموزگار و دیگر دانش آموزان، نبود، قطعا، اعتراض کرده و تا عدم احقاق حق خود، که نمره بیست بود، کوتاه نمی آمدم!
جدا از خاله جان، دایی عزیز و گرامیم، که روانشان شاد باد، از اعضای خانواده مادری بودند که نقاشی هایی بی نظیر ترسیم می کردند. در کنار نقاشی، ایشان از هنر مجسمه سازی هم بهره کافی برده و هنوز یاد و خاطره مجسمه های کوچولوی زیبایی که ایجاد نموده اند را در خاطر سپرده ام.
دست به قلم بودن ایشان و اینکه نویسنده قابل و توانایی هم بودند، خوشبختانه، در کنار همسایگی ما قرار گرفته و موجب می شد در سال هایی خوب، که دایی جان بودند و کرونا نبود، از مشاهده کارهای دیدنی "کسی که مثل هیچکس نبود" حظ بصر برده و حسرت اینکه "چرا یک تار موی خیلی از دایی ها و خاله ها در تن خواهر زاده ها پیدا نمی شود؟" را در سینه مالامال نمایم.
مسلم است که مطالب بالا را در جهت فخر فروشی نیاورده ام، زیرا در حالی که از فضل پدر، پسر را نصیبی نیست، مگر می توان خود را بابت هنرها و هنرنمایی های خاله ها و دایی ها "تحفه" به حساب آورد.
لذا، مطالب عنوان شده فقط جهت یادآوری این نکته خاطر نشان گردیده که نقاشی ها و مجسمه هایی که از چهره ها تهیه می شوند باید دارای ویژگی "همانندی و شباهت" باشند و لذا هیچکس حق ندارد در پاسخ به شبهه " اصلا شبیه نشده" بینندگان و بازدید کنندگان یک اثر، " تو از هنر چه می فهمی؟" را بر زبان بیاورد.
در یکی از شبکه های اجتماعی مجازی( لینکدین) خانمی نقاشی های ترسیمی خود را در کنار عکس هایی که نقاشی ها را از روی آن ها ترسیم کرده قرار داده و به مشاهده کنندگان فرصت اظهار نظر و دادن نمره را می دهد.
کار این خانم، بدون شک، درست است، زیرا ایشان خوب می دانند که اگر در حال یا آینده بخواهند از طریق نقاشی چهره پول در بیاورند، مجبورند نان خود را بیش از هر چیز از طریق "شبیه سازی" پخت نمایند.
این روزها، یک نقاش بیگانه هم دست به ابتکار جالبی زده است. کار ایشان این است که عکس های درگذشتگان کرونا را از طریق شبکه های اجتماعی مجازی دریافت کرده و از روی آن ها نقاشی تهیه می کند.
این فرد برای کار خود پول نمی گیرد و نقاشی ها را، پس از ترسیم، به آدرس بازماندگان و بستگان نزدیک عزیزی که از دست رفته است، ارسال می نماید.
برخی از بستگان و بازماندگان با مشاهده نقاشی ها دارای احساس خوب شده و چیزهایی در مایه های "حس می کنم زنده است" و "فکر می کنم هنوز نفس می کشد" را بر زبان آورده اند.
جالب این است که همه اتفاقات بالا در حالی رقم خورده است که رونمایی از مجسمه استاد شهریار، که چندی پیش صورت گرفت، داد بسیاری از دوستداران و علاقمندان این شاعر بلندآوازه ایران زمین را در آورده است.
شوربختانه، برخی از مسئولین و متصدیان امور در عوض اینکه در پاسخ به انتقادات، چیزهایی در مایه های "درستش می کنیم" و "فورا عوضش می کنیم" بگویند، " این مجسمه را یکی از مجسمه سازان معروف و بنام ساخته است" را قید فرموده اند.
زمانی خانمی به پیکاسو گفته بود: "من هم مانند تو نقاشی می کنم، اما در حالی که کسی مرا نمی شناسد، آوازه تو جهان را پر کرده است"
"پیکاسو" در جواب گفته بود: "دلیلش این است که تو نقاشی هایت را در پستوی خانه پنهان ساخته ای، اما من کارهایم را به تمام مردم جهان نشان داده ام!"
کسی چه می داند! شاید "پیکاسو" شکسته نفسی نکرده و واقعا راستش را گفته باشد!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.