"هفت کلمه" حرف حساب!
- در اولین شرکتی که افتخار همکاری با مرا داشت، هم می توانستم در بخش "شبکه" مشغول به کار شوم و هم سر از فعالیت در بخش "تصفیه خانه" در بیاورم.
از شما چه پنهان! خوش اقبال بودم که به فعالیت در بخش "شبکه" مشغول شدم، زیرا حقوق بچه های این بخش بیش از آن هایی بود که کار "تصفیه خانه" انجام می دادند.
در این باره، مدیران ارشد شرکت توضیح می دادند که چون حقوق پرسنل شرکت از محل درآمدها تامین می شود و کارفرماها بابت طراحی "شبکه" بیش از طراحی "تصفیه خانه" پول پرداخت می کنند، شایسته است که حقوق شاغلین "شبکه" بیش از پرسنل "تصفیه خانه" باشد.
با توجه به اینکه مدیران ارشد، حرف حساب می زدند کسی اعتراضی نمی کرد.
- بعد از چند سال کار سر از شرکتی در آوردم که به بچه های "تصفیه خانه" بیش از پرسنل "شبکه" بها می داد.
در این باره، مدیران ارشد شرکت توضیح می دادند که چون کار "تصفیه خانه" یک کار بسیار تخصصی و پیچیده بوده و از عهده هر جور آدمی بر نمی آید، وفق نظام عرضه و تقاضا، شایسته است که درآمد شاغلین این بخش بیش از بچه های "شبکه" باشد.
با توجه به اینکه مدیران ارشد، حرف حساب می زدند کسی اعتراضی نمی کرد.
- اولین شرکتی که در آن مشغول به کار بودم به پا به سن گذاشته ها و موسفید کرده ها و افراد در آستانه بازنشستگی بسیار بیش از افراد جوان و جویای نام اهمیت داده و برایشان تره خرد می کرد.
در این باره، مدیران ارشد شرکت توضیح می دادند که چون جوان ها در مسن ترها آینده خودشان را می بینند و متوجه می شوند که در صورت ماندگاری در شرکت به چه سمت ها، پست ها، مراتب، حقوق و دستمزدها و مزایایی خواهند رسید بیشتر دل به کار داده و "جای خوبی آمده ام" خواهند گفت.
با توجه به اینکه مدیران ارشد، حرف حساب می زدند کسی اعتراضی نمی کرد.
- زمانی در شرکتی مشغول به کار شدم که جوان ها و تازه از گرد راه رسیده ها و عرق خشک نشده ها و بی تجربه ها را بیشتر پسند می کرد. یکی از دوستان به طنز می گفت که مدیران ارشد، پرسنل را به چشم پیتزا دیده و لذا تازه ها را بیشتر دوست دارند!
در این باره، مدیران ارشد شرکت توضیح می دادند که چون آن هایی که چند سالی است در شرکت مانده اند، در محل کار ریشه دوانیده و سخت می توانند با دل کندن، سر از محل کار جدید در بیاورند، بهتر است بیشتر روی نیروهای جوان و کم تجربه سرمایه گذاری شده و خیال این قشر تخت اینکه " به بهترین جای دنیا قدم گذاشته اند" گردد.
با توجه به اینکه مدیران ارشد، حرف حساب می زدند کسی اعتراضی نمی کرد.
- در شرکتی کار می کردم که هر کس، به هر دلیلی، از شرکت بیرون رفته و در جایی دیگر مشغول به کار می شد( یا برای مدتی بیکاری پیشه می کرد) را هرگز برای بار دوم مورد پذیرش قرار نداده و نسبت به استخدام او اقدام نمی کرد.
در این باره، مدیران ارشد شرکت توضیح می دادند که اگر خیال پرسنل مانده تخت این شود که در صورت عدم موفقیت در محل کار دیگر، می توانند دوباره به شرکت باز گردند و حتی دستمزد و حقوقی بیش از بار اول مطالبه کنند، تعداد فراوانی از کارکنان ترجیح می دهند کار و فعالیت در جاهایی دیگر را هم تست نمایند.
با توجه به اینکه مدیران ارشد، حرف حساب می زدند کسی اعتراضی نمی کرد.
- زمانی در شرکتی مشغول کار شدم که رفته ها را با جان و دل پذیرفته و از در اختیار گرفتن آن ها بیش از افراد ناشناخته و "دفعه اولی" و "غیر تکراری"مشعوف می شد.
در این باره، مدیران ارشد شرکت توضیح می دادند که اگر مانده ها متوجه شوند که آن هایی که می روند دوباره به سر جای خود باز می گردند، بیشتر " بیرون از اینجا هم خبری نیست" را متوجه شده و از سابق بهتر و بیشتر دل به انجام کار خواهند داد.
با توجه به اینکه مدیران ارشد، حرف حساب می زدند کسی اعتراضی نمی کرد.
- همه آنچه گفته شد کاملا پذیرفتنی است، اما وقتی کارفرماها با نگاه به رزومه متقاضی استخدام "چرا اینقدر شرکت عوض کرده ای و هیچ جا بند نمی شوی!؟" می گویند، نباید لختی اندیشیده و به پاسخ های تو دلی " نه که اخلاق و رفتار شما با هم مو نمی زند!" و " هر گلی یک بویی دارد!" هم فکر کنند!؟
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.