خیانت یا جهالت!؟
ناغافل وارد اتاق مدیر عامل شده و او را مشغول مکالمه تلفنی با طرف خارجی دیدم.
به ظاهر، ظرف خارجی پیشنهادات مقبولی را ارائه می کرد، چون صدای "یس! بس!" آقای رییس تا ته سالن به گوش می رسید.
بالاخره خوشحالی مدیر عامل به پایان رسید و او با شنیدن یک پیشنهاد نامطلوب، با کمال عصبانیت "نه" را بر زبان آورد.
احتمالا طرف خارجی " چرانه!؟، وای نه؟!، را بر زبان اورد، زیرا مدیر عامل دستپاچه شده و حسابی به تته پته افتاد.
آقای رییس که هم تسلط کامل برای ادات کلمات و جملات به زبان انگلیسی نداشت و هم نمی خواست این عدم تسلط به رخ من کشیده شود در نهایت بر آن شد که پذیرای پیشنهاد نامطلوب گشته و با به کار بردن دو کلمه "یس! یس!" دیگر، به غائله خاتمه دهد!
اصلا گمان نکنید که مشابه اتفاق یاد شده فقط در شرکت های کوچک می افتد، زیرا در بسیاری از محافل و مجامع رسمی، مسئولین و متصدیان اموری که نمی خواهند نشان دهند به ناحق سکان هدایت یک جای مهم را در دست گرفته اند، تن به پیشنهادات نامطلوبی که هزینه و خسارت آن ها از جیب مردم پرداخت می شود می دهند.
تعقیب کنندگان اخبار سیاسی و طنز و طنز سیاسی خوب به یاد دارند که آقای مهندس علی آبادی چگونه در اجلاس اوپک سخن گفت و جهت حفظ آبروی خود، به آبروی یک ملت چوب حراج وارد ساخت.
از سوی دیگر، خواستن وقت اضافه محمود احمدی نژاد از سازمان ملل برای ادامه سخنرانی، از مسائلی بود که تا مدت ها اسباب خنده و گریه توامان ایرانیان وطن دوست را مهیا نمود.
امثال این دو بزرگوار زیاد پیدا شده و این سوال را مطرح می سازند که اگر برخی از متصدیان امور جهت ممانعت از رو شدن سواد و اطلاعاتی که در چنته دارند( یا ندارند) حاضرند به زبانی که از آن سر در نمی آورند حرف بزنند، آیا ممکن نیست تن به امضای قراردادی که قادر نیستند از مفاد آن مطلع شوند بدهند!؟
جالب این است که با همه این ضعف ها و نقایص، در برهه ای از تاریخ، نمایندگان محترم مجلس طرح حذف آموزش زبان انگلیسی از مدارس را کلید زدند تا مسئولین و اولیای اموری که از میان دانش آموزان فعلی گزینش خواهند شد، در آینده نه چندان دور، بی بهره گیری از همین انگلیسی نیم بند به مذاکره با آن هایی که انگلیسی زبان مادریشان است یا می توانند انگلیسی را به خوبی زبان مادری حرف بزنند، بروند.
از سوی دیگر، اتفاقات بالا در حالی می افتد که بسیاری از افراد سرشناس کشور از تسلط به زبان انگلیسی خود بخوبی بهره برده و سری در میان سرها در آورده اند.
برای نمونه، هر چقدر عادل فردوسی پور و محمد جواد ظریف مخالف و دشمن داشته باشند، کسی نمی تواند منکر این واقعیت شود که بخش قابل توجهی از موفقیت های ایشان از تسلط به زبان انگلیسی سرچشمه گرفته است.
اصلا نباید گمان شود که مشکلات اینچنینی، که معلول جهل و نادانی است، فقط مختص به آن هایی که در این دوره و زمانه زندگی می کنند، است زیرا ناصرالدین شاه قاجار، سلطان صاحبقران، که او را سایه خدا می دانستند، در هنگام سفر به اروپا اپرا را حرمسرا پنداشته و سوال آبروبری را مطرح ساخته بود!
این شاه قاجار وقتی از سفر فرنگ، فرانسه، مراجعت می کند با کمال تعجب به اطرافیان خود می گوید که در فرانسه حتی بچه های کوچک هم فرانسوی حرف می زدند!
از روایات دیگر عصر قاجار این است که وقتی ناپلئون بناپارت، که در اوج قدرت به سر می برد، به دربار ایران نامه می نویسد و تهدید می کند که اگر ایران به فرمان او گردن ننهد، خاک سرزمین عزیز ما را به توبره خواهد کشید، در دربار عریض و طویل قاجار حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که به زبان فرانسه آشنا بوده و شاه را از محتویات نامه آگاه سازد.
وقتی نامه دست به دست می شود، بالاخره یک نفر یافت می گردد که کلمه "ناپلئون" انتهای نامه را تشخیص داده و به عرض همایونی " نگران نباشید! ناپلئون نامی است و اظهار ارادت می کند" را برساند.
حوشبختانه ناپلئون درگیر جنگ با دیگر کشورها شده و موضوع نامه را کلا فراموش می کند.
وفق آنچه بیان گردید باید پذیرفت که جدا از خیانت مسئولین و متصدیان امور مملکتی در اعصار مختلف تاریخ، نادانی و جهل ایشان هم به میزان کافی چوب حراج به سرمایه های ملی ما زده است.
نگارنده اصلا نمی داند که عهد نامه های ننگین ترکمانچای و گلستان را کدامین ایرانیان به مملکت عزیز ما تحمیل کردند. با این حال اگر او روزی مطلع شود که امضا کنندگان عهد نامه ها اصلا مفاد آن ها را نخواندند و یا با سر در نیاوردن از آن ها هرگز مطلع اینکه چه داده و چه گرفته اند نشدند، سر سوزنی تعجب نخواهد نمود.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.