"سیره رسول الله" اینچنین بود!؟
یکی از امامان محترم جمعه از یک نانوا شکایت کرده و موجب اینکه حکم شلاق نامبرده صادر و اجرا شود گشته است.
وی در پاسخ "چرا چنین کردید؟، جواب "از حق شهروندی خود استفاده کردم" را داده است.
قطعا اگر امامان جمعه، شهروندان معمولی مملکت بودند می شد چنین پاسخ هایی را زیبنده ایشان به حساب آورد، اما از آنجا که آن ها بر جایگاه رسول گرامی اسلام تکیه زده اند، انتظار می رود که بیش از استفاده از حق شهروندی، فعالیت های خویش را بر مبنای "سیره رسول الله" پیش ببرند تا خدای ناکرده مردم با مشاهده کارهای آن ها " پیامبر هم بود همینگونه رفتار می کرد" نگویند.
همه می دانیم که پیامبر با مردم عادی فرق داشت و برای همین برخی از مستحبات افراد عادی، در زمره واجبات ایشان به شمار می آمد. برای نمونه، خواندن نماز شب که در زمره مستحبات مردم عادی است، برحضرت رسول واجب بود.
در باب این موضوع فقط کافی است یکی از تفاسیر " حسنات الابرار سیئات المقربین" را با هم مرور کنیم تا گوشی چگونگی اوضاع کاملا دستمان بیاید:
معنای جمله "حسنات الابرار سیئات المقربین" این است که کارهای نیک خوبان برای مقربان عمل زشت به حساب می آید. بنا به آنچه در روایات فراوان آمده است مراتب ایمان و تقرب به خداوند متفاوت است و ایمان دارای درجات می باشد. به همین دلیل عمل نیک فردی که در درجه اول ایمان است برای کسی که در درجه بالاتری قرار دارد عمل زشت و بد محسوب می شود، چون به همان میزان که شخص در رتبه بالاتر قرار دارد از او عمل بهتر و بالاتری انتظار می رود. مانند اینکه نوشتن خط به شکل کلاس ابتدایی برای دیپلمه زشت می باشد در حالی که همین خط را کلاس اولی بنویسد زیبا می باشد و نویسنده آن مورد تشویق واقع می شود. بنابراین کارهای نیک خوبان برای مقربان که در درجه بالاتری از لحاظ ایمان قرار گرفته اند دیگر حسنه نمی باشد بلکه در مقایسه با رتبه ایمانی او سیئه و عمل زشت محسوب می شود.
برمبنای تفسیر بالاست که می توانیم متوجه شویم چرا در حالی که اگر کسی روی دیگری خاکستر بریزد، حق شکایت برای مورد ظلم واقع شده کاملا محفوظ است، حضرت رسول از حق مسلم خویش صرف نظر نموده و با چنان عطوفت و مهربانی با فردی که به چنین عمل زشتی روی آورده بود برخورد کردند که در نهایت موجبات اسلام آوردن وی و هدایت ایشان به راه راست فراهم آمد.
داستان توهین مرد بازاری به مالک اشتر و دعای مالک در حق او، که به راه راست هدایت شود، مورد دیگری است که می تواند "سیره رسول الله" را در یادها و خاطره ها زنده گرداند.
ماجرای خدو انداختن خصم در روی امیر المومنین و نحوه مواجهه امام اول شیعیان با وی از نمونه های فراوان دیگری است که می تواند ما را متوجه "سیره رسل الله" نموده و راه راست را بدرستی در برابر دیدگانمان قرار دهد.
ماجرای بالا به زیبایی هر چه تمامتر در مثنوی معنوی آمده و حیف است در حسن ختام، یادی از مولانا، این شاعر شیرین سخن که افتخار پارسی زبانان است، نگردد:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
.........
گفت من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستیم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا
ما رمیت اذ رمیتم در حراب
من چو تیغم وان زننده آفتاب
رخت خود را من زره برداشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم
سایه ای ام کدخداام آفتاب
حاجبم من نیستم او را حجاب
من چو تیغم بر گهرهای وصال
زنده گردانم نه کشته در قتال
خون نپوشد گوهر تیغ مرا
باد از جا کی برد میغ مرا
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.