از شیر ناصرالدین شاه تا گرگ درون ما!؟
می گویند محکوم به اعدام به دست و پای ناصرالدین شاه افتاده و از او می خواهد که از خیر کشتن وی بگذرد. مرد برای رهایی از مرگ به ناصرالدین شاه قول می دهد که در عوض، در عرض ده سال، به شیر حرف زدن بیاموزد.
نزدیکان شاه قاجار محکوم را کنار کشیده و به او می گویند که این چگونه وعده دادنی است و مگر می شود به شیر حرف زدن آموخت.
مرد در پاسخ می گوید که او با کار خود فقط "زمان" خریداری می کند و خوب می داند که هر چند در ده سال آتی، شیر حرف زدن نخواهد آموخت، اما در طی این مدت یا ناصرالدین شاه دار فانی را وداع خواهد گفت و یا شتر مرگ دم خانه محکوم یا شیر خواهد خوابید!
دختر نوجوان یک خانواده با مردی که دو برابر سن خود را دارد، روابط خارج از چارچوب قانون و عرف برقرار می کند. پدر خانواده با اطلاع از ماجرا و یا فقط برای آنکه بوهای بدی به مشامش رسیده است، یکی از سه راه زیر را جهت حفظ آبرو در مقابل خود می بیند:
الف- مردی که دختر نوجوان او را گول زده است را مسبب اصلی اتفاق قلمداد کرده و او را از هستی و نیستی ساقط نماید.
ب- با فکر کردن به " نباید از غریبه ها هیچ انتظاری داشت" سراغ آشنا رفته و دامان خود را، یکجا، از نام او و ننگ خود پاکیزه و منزه نماید.
ج- با اندیشیدن به " از کوزه همان برون تراود که در اوست"، دختر را دست پرورده خود دیده و همانند گاندی، که عیب فرزند را کوتاهی خود در تعلیم و تربیت می دانست، خویشتن را سبب ساز اصلی ماجرا مشاهده نماید. در این صورت او می تواند با مرگ خود خواسته که آن را خودکشی می نامند، آرامستان را جایی مناسب برای دفن نام و ننگ خود بیابد.
قطعا، مرگ تنها راه چاره نیست و برای آن هایی که حفاظت از آبرو و دوست داشتن ناموس را گره خورده به مرگ یک عزیز یا یک فرد غیر محترم نمی بینند، راهکارهایی که قضیه را ختم به شر ننماید هم وجود داخلی دارند.
کیانوش عیاری معتقد است که فیلم های آموزشی پردازنده به موضوع قتل های ناموسی می توانند فیصله دهنده به ماجراهای اینگونه شوند و چنانچه ارشاد به صحنه های خشن ساخته هایی با موضوعیت بالا گیر اساسی ندهد، اکران عمومی فیلم هایی همانند "خانه پدری" می تواند تعداد اتفاقات برخاسته از ناموس و ناموس پرستی را تا حدود زیادی کم نماید.
مسعود کیمیایی چندان با عیاری موافق نیست و بیشتر در تلاش این است که فرق گناهکار و بیگناه را در جامعه جا بیندازد( او در اینکه بالاخره یک نفر باید بمیرد شکی ندارد!)
در فیلم قیصر، بیننده مشاهده می کند که خودکشی یک دختر جهت حفظ آبرو راه علاج نیست و اویی که باعث تن دادن دختر به بی آبرویی شده است باید تن به اشد مجازات دهد.
نگارنده بر این گمان است که بزرگترین مشکل ما در ماجرای قتل های ناموسی به مسئله آموزش های اینچنینی بر نمی گردد، زیرا خوب به یاد دارد که زمانی که یکی از دوستان وی درگیر یک ماجرای عشقی و ناموسی شده بود، در برابر جواب " اگر در این باره تو یک جمله بلد باشی، من به اندازه یک کتاب مطلب خوانده ام" کم آورده و با شنیدن " فقط می توانم بگویم که دست خودم نیست!" ترجیح داد که با بیان "دیگر خود دانی!" کاری به باقی ماجراها نداشته باشد!
به زعم من، یکی از بزرگترین مشکلات ما ایرانی ها این است که آدم های احساساتی و سریع العملی هستیم و از کودکی یاد می گیریم که در برابر رویدادهای مترقبه و غیر مترقبه، که بیشتر آن ها را فقط با گوش هایمان شنیده ایم، به فوریت هر چه تمامتر واکنش نشان دهیم.
وقتی زندگی بیشتر ما جوری که انگار دنبالمان کرده اند جلو می رود چرا باید انتظار داشته باشیم که در برابر پیشامدهای ناگوار کمی صبر و تامل پیشه کرده و با فکر باز تصمیم گیری نماییم.
به بچه ها فرصت بازی کردن و بردن حالش را نمی دهیم و از همان دوران کودکی آن ها را مشتاق اینکه هر چه سریعتر سن طفولیت را پشت سر گذاشته و وارد مدرسه شوند می نماییم!
دوران تحصیل بچه ها را با پروراندن فکر "زودتر تمامش کن و وارد دانشگاه شو" کوفت و زهرمار آن ها می کنیم( اصلا مگر دست آن هاست)
دوران خوش دانشجویی را با اندیشیدن به "هر چه سریعتر تمام شود تا دست به تشکیل خانواده بزنم" از دست رفته می بینیم.
زن نگرفته به فکر بچه دار شدن می افتیم و در حین در راه بودن فرزند نخست " بچه که عمر و نفسه ... " می گوییم.
سر کار که می رویم به فکر بازنشستگی هستیم و در حین بازنشستگی، به دلیل سال ها کار پر مشقت، " این دو روزه عمر هم تمام شود و راحت شوم" را سر لوحه فعالیت های روزانه قرار می دهیم.
محضرهای ازدواج آن عروس دامادهایی که وقت تلف نمی کنند و مطالب را نخوانده امضا می کنند بیشتر می پسندند.
بانک ها آن مشتری هایی که قراردادها را فوری فوتی امضا کرده و وقت گرانبهای کارکنان و دیگر مشتری ها را نمی گیرند بیشتر دوست دارند.
کنکور سراسری، آن هایی که سریعتر فکر می کنند را بیش از کسانی که عمیقا می اندیشند پسند کرده و وارد رشته های خوب دانشگاهی می کند.
ممتحنین آزمون ها، آن هایی که زود ورقه خود را تحویل می دهند بیشتر تحویل گرفته و به کسانی که مایل به جواب دادن به سوالات با اندکی تامل و صبر و حوصله هستند به چشم افرادی که مایلند تقلب کنند می نگرند.
کشیدن یک نفس عمیق و شمارش آرام یک تا ده، قطعا، جلو بسیاری از اتفاقات ناگوار را می گیرد، اما آِیا براستی از مردمی که یک عمر با سیستم غافلگیری نایب تیمور خان بزرگ شده و مجبور بوده اند در برابر هر پیشامدی زود، تند، فوری، سریع واکنش نشان دهند می توان انتظار داشت که در مواقع ضروری، صبر و تامل پیشه ساخته و رژه رفتن آموخته های خود را، فقط بعد از جنایت، در برابر خود نبینند؟!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.