به شدت منتظر آمدن عید بود، زیرا از اوایل اسفند هر کسی که می دید را در حال خانه تکانی و خرید مشاهده می کرد و هر وقت از یک نفر چیزی می خواست، جواب "بعدا! الان عید می شود و هنوز هیچ کاری نکرده ام" را دشت می کرد.

به این ترتیب منتظر آمدن عیدی که مردم برایش همه کار می کردند بود.

بالاخره روز موعود فرا رسید و اهل خانواده دور هم جمع شدند تا آمدن عید را به اتفاق جشن بگیرند.

در این روز و راس یک ساعت خاص صدایی همانند تیر و توپ و تفنگ به گوش رسید. بعد تلویزیون دینگ دانگی کرد و در انتها یک نفر "اغاز سال .... مبارک باد!" را بر زبان آورد.

با این کار، اهل خانواده به یکدیگر تبریک گفته و روی هم را بوسیدند.

او که از این جریانات چیزی نفهمیده بود و در انتظار این بود که با آمدن عید، اتفاق محیر العقولی بیفتد، لب برچیده و با گفتن "همین!"، غمگنانه در گوشه ای نشست.

آدم بزرگ ها قطعا همانند بچه ها نیستند و اصلا انتظار ندارند که در روزهای خاص اتفاقات محیر العقولی که زندگی آن ها را زیر و رو کند برایشان روی دهد.

آن ها همین که در روزهایی همانند سالگرد تولد، نامزدی، عروسی و عقد کادویی دریافت کنند یا به مناسبت اینکه مرد یا زن زاده شده اند مورد قدردانی قرارگیرند را کافی دانسته و وابسته به اینکه دارای چه شغلی باشند در انتظار اینکه در روز پزشک، پرستار، مهندس، معلم، کارگر، دانشجو، خبرنگار، دانش آموز و ... دست پر تر از روزهای معمولی به خانه برگردند به سر می برند.

متاسفانه، این روزها دست قدردانی کنندگان همیشگی، اعم از خصوصی و دولتی، به شدت خالی است و معمولا در روزهای خاص و مناسبتی جز تقدیر و تشکر خشک و خالی و "انشاالله خدا خودش عوضتان بدهد" نصیب دارندگان و صاحبان مشاغل مختلف نمی شود.

انصافا مردم ایران مردم نجیبی هستند و خیلی این نوع قدردانی ها را به روی قدردان ها نمی آورند. با این حال، بد نیست قدردانی کنندگان هم کمی بیشتر مراعات حال شاغلین را کرده و دست کم در روز قدردانی دست به تعدیل گسترده نیروهای شکرگزار خود نزنند!