اتوبوس شروع به حرکت نمی کرد، زیرا یکی از مسافرین بدون پرداخت کرایه پای در رکاب اتومبیل گذاشته و خود را در میان مسافرین کرایه داده، جای زده بود!

یک نفر از آخر اتوبوس فریاد زد: "این آقا کار واجب دارد! لطفا راه بیفت!"( همیشه از دیگران "مایه" می گذاریم)

راننده اتوبوس در نهایت دلخوری پای را روی پدال گاز قرار داده و اتومبیل را واداشت که به آرامی شروع به حرکت نماید.

چند دقیقه ای از این ماجرا نگذشته بود که ترمز شدید و ناگهانی راننده، مسافرین سرپایی که تعادل درست و حسابی نداشتند را در کف وسیله نقلیه عمومی ولو نمود!

متاسفانه، حادثه در زمان خلوتی به وقوع پیوست و چسبیدگی و چسبندگی مسافرین، مانع از اینکه سقوطی اتفاق نیفتد، نگردید.

با این حال، خوشبختانه، در این جریان، آسیب خاصی به کسی نرسید و تنها   یکی از "افتادگان" دچار جراحت مختصری گشت.

مرد جراحت دیده، که عدم آسیب دیدگی سایرین بر وخامت حال روحیش افزوده بود!) بابت این "دل بینی" از تمامی خوانندگان پوزش می طلبم)، مصمم گشت که در هنگام پیاده شدن، حسابی از خجالت راننده در بیاید.

از این رو، مسافر جراحت دیده، در هنگام پیاده شدن، تصمیم خود را بخوبی اجرایی نموده و هر چه از دهان مبارک بیرون می آمد را نثار راننده ای که از سر لج و لج بازی با مسافر کرایه نداده و مسافر فریاد زده، حال همه مسافرین را گرفته بود، نمود.

جالب این است که ماجرا اصلا آنطور که به نظر می رسید روی نداده و فقط یک وسیله نقلیه خصوصی، که سر راه وسیله نقلیه عمومی سبز شده بود، راقم ترمز زنی شدید و غافلگیر کننده راننده نگون بخت به حساب می آمد.

با کمال تاسف باید اذعان کرد که بزنیمما ایرانی ها یه شدت اهل "دل بینی" و "ذهن خوانی" بوده و بنابراین عباراتی همانند " من که می دانم داخل دلت چه خبر است!" و " من که می دانم الان به چه فکر می کنی!" را زیاد در مکالمات روزمره مورد استفاده قرار می دهیم.

با این حساب، در حالی که امروز دنیا به نتیجه "در باره دیگران قضاوت نکنید" رسیده است، ما هنوز اندر خم یک کوچه به سر برده و حتی حاضر نیستیم با کنار هم گذاردن اتفاقاتی که شاهدشان بوده ایم و رویدادهایی که شاهدشان نبوده ایم( ولو اینکه سر در آوردن از آن ها اصلا کار سختی نباشد)، دست کم، دست به قضاوت هایی که با عدل و انصاف جورتر در می آیند، بزنیم!