یکی از خوانندگان خوب "الف"، مطلبی را "کی بردی" کرده و طی آن دست به مقایسه بودجه صدا و سیما با یک فیلم هالیوودی زده است.

نام نبرده، در این مقایسه، به نتیجه "بودجه صدا و سیما کم است و باید بیشتر شود" رسیده است.

قبل ار بحث در باره درستی یا نادرستی این چنین مقایسه هایی، که در کشور ما فت و فراوان یافت می شوند، اجازه می خواهم که یک سوال ساده ریاضی را مطرح نمایم:

کارخانه ای در هر ماه 100 میلیون تومان هزینه دارد. هزینه کارکرد ماهانه کارخانه دیگر یک میلیارد تومان است. ازمیان دو کارخانه، کدام وضع بهتری دارد؟

اهالی درک و منطق و آن هایی که مزه سرمایه گذاری با حساب و کتاب را چشیده اند خوب می دانند که نباید در پاسخ سوال بالا "آنی که کمتر هزینه می کند" گفته و بی خیال درآمدها و سودهای کارخانه های یاد شده گردند.

با این حساب، واقعا عجیب است که نویسنده یادداشت توانسته بی آنکه پای سود و زیان و بازگشت سرمایه را به میان بکشد، دست به مقایسه زده و برای "طفلک! صدا و سیما!" دل حسابی بسوزاند.

از طرف دیگر، سازنده یک فیلم هالیوودی نه تنها مدیون دولت نیست، بلکه از دو جهت(شاید هم بیشتر!) دولت مطبوع را وامدار خود می نماید:

الف- با ایجاد اشتغالی که هزینه هایش را از جیب مبارک، نه مردم، پرداخت می کند، باری از دوش دولت برداشته و مانع از این می شود که رفع معضل بیکاری، وظیفه انحصاری دولت تلقی گردد.

ب- پول مردم را در نهایت رضایت آن ها به جیب زده و آن هایی که علاقمند مشاهده فیلم نیستند را مجبور نمی سازد وارد سالن های نمایش فیلم شده و یا، بدتر، فیلم ندیده پول پرداخت نمایند!( بینندگان صدا و سیما اینطور نیستند و شما اگر در زمره بینندگان برنامه های رادیو و تلویزیون هم نباشید مجبورید بخش قابل توجهی از بودجه این سازمان عریض و طویل را پرداخت نمایید، زیرا قطعا بخشی از پول نفت و مالیات سر از سفره صدا و سیما هم در آورده است!)

جهت درک بهتر مطلب، اجازه می خواهم به مشکلی که برای سال های طولانی جامعه مهندسی را متاثر از خود کرده بود نیز سخن به میان آورم:

برای سال های طولانی، دانشجویان رشته های مختلف مهندسی فقط درس مهندسی خوانده و کاری به عالم اقتصاد نداشتند.

علیرغم اینکه این موضوع باعث نمی شد که کارها بد پیش برود، شیر پاک خورده ای پیدا شده و ایده "مهندسی که فقط مهندسی بلد باشد، بودجه در اختیار را حیف و میل خواهد نمود" را مطرح ساخت.

ایده فوق، حرف حساب بود و به همین خاطر دانشجویان امروزه عالم مهندسی، ملزم به پاس کردن "اقتصاد مهندسی" هم هستند.

اینکه چرا یک مهندس باید از مسایل مالی، که گریبان پروژه را گرفته و زیر بنای ملاحظات اقتصادی آن محسوب می شود، سر در بیاورد ناگفته پیداست.

با این حال، جهت درک بهتر موضوع فرض کنید که مهندسی با حساب و کتاب های خود تیر آهن 18 را مناسب حمل بار جایی تشخیص داده است.

مهندس مورد اشاره، عدم استفاده از تیراهن 16 را مقاومت کم آن در تحمل بار وارده دانسته و در پاسخ به سوال "چرا بیست نه؟!"، جواب "می خواهی پولت را دور بریزی؟" را می دهد.

نکته جالب توجه این است که مهندس می تواند دست به حساب و کتاب نزده و وفق تجربیات خود، ضریب اطمینان طرح را با استفاده از هزینه هایی که برای مشتری ها می تراشد، بالا ببرد!( بسیاری از خانه های "معمار ساز" قدیمی که در باره شان "محکم ترند" گفته می شد و خریداران پر و پا قرصی هم داشتند، اینگونه بالا می امدند)

با این حساب، هر صنعتی، ولو سینما، که می خواهد کار خود را به نحو احسن جلو ببرد باید به مسایل مالی و حساب و کتاب های دخل و خرجش اهمیتی ویژه و دو چندان بدهد.

لذا، یک تهیه کننده سینمای هالیوود که برای هر سنت هزینه ای که می کند، اندیشه درست و حسابی کرده و در طی تهیه فیلم بارها و بارها از خود سوال " هزینه اش بر می گردد؟" را می پرسد را هرگز نمی توان با صدا و سیمای خودمان که بودجه سالانه اش بر مبنای میزان رضایت مردم بالا و پایین نمی شود، مقایسه کرده و در پایان "انصافا صدا و سیمایی ها کم می گیرند" را بیان کرد.

در این باره باید گفت که انصافا، مردم داوران بهتری هستند و به همین دلیل در حالی که سال ها مهم نمی دیدند در باره هزینه برنامه محبوب نود و دستمزد مجری توانمند آن، عادل فردوسی پور، کنجکاوی کنند، مهم دیدند که از هزینه "سر به مهر" سریال معمای شاه سر در آورده و در باره اش "کاش به زخم دیگرتان می زدید" بگویند.