چرا انقلاب کردیم!؟
یکی از مسئولین و دولتمردان محترم در پاسخ به گله مندی شمار قابل توجهی از مردم خوب کشورمان از شرایط ناجور اقتصادی، چیزی در مایه های "مردم برای نان و آب انقلاب نکردند" را بر زبان رانده اند.
ایشان کاملا درست می گویند( البته نه کاملا!) و هریک از آن هایی که در نزدیکی بهمن 57 در قید حیات و عقل رس بوده اند، دلایل ویژه و جداگانه ای برای انقلاب داشته اند.
به عنوان نمونه، مادر که در سال های پیش از انقلاب هم دارای اعتقادات مذهبی بود، انقلاب را از این لحاظ که به دزدی و فحشای جاری در کشور خاتمه می داد(یعنی قرار بود خاتمه دهد!)، مهم و دوست داشتنی به حساب می آورد.
این روزها، والده گرامی به شدت نگران دزد بوده و مدام "خانه این را زده اند" و "منزل آن را برده اند" می گوید.
علاوه بر این، با وجود اینکه درب چوبی خانه کوچک ما یک حفاظ فلزی ضد سرقت هم دارد( قابل توجه سارقین گرامی و مستحضر نمودن ایشان که زحمات خود را حیف نسازند!)، دایم به اینکه کاش نیزه های سر در دیوار را بلندتر یا تیزتر گرفته بودیم هم فکر می کند.
از سوی دیگر، هر بار که خسته از قدم زنی های روزمره به خانه مراجعت می کند با کمال عصبانیت " نمی دانی دختر پسرهای نوجوان پشت درخت ها و شمشادها چکارها می کنند!؟" را بر زبان می آورد.
واقعیت این است که چون به شدت عصبانی وارد خانه می شود، قادر نیستم "مادر من! شما قدمت را بزن! چکار به پشت درخت ها و شمشادها داری؟" را قید کنم.
( از شوخی گذشته، یکبار در داخل اتومبیل پارک شده یک مجتمع مسکونی پر واحد، ناغافل، صحنه ای را دیدم که بعید می دانم چشمان بینندگان حرفه ای فیلم های پورن هم به جمال مشابهش روشن شده باشد!)
با این حساب، کاملا طبیعی است که وقتی متولدین سال های بعد از انقلاب، که ماشاالله تعدادشان کم نیست، از پدران و مادران خود "چرا انقلاب کردید؟" را می پرسند، بسیاری از مخاطبین ترجیح می دهند سکوت کامل اختیار کرده و به دور دست ها چشم بدوزند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.