دانستن بعضی چیزها برای برخی ها لازم است، اما نکته های کوچک زندگی را همگان باید بدانند تا خدای ناکرده در طول حیات به آن ها خیلی بد نگذرد.

وقتی شما بخوبی از عهده اداره کردن یک زندگی "تک نفره" بر نمی آیید حق اختیار همسر و تباه کردن آینده نیمه پیدا شده را ندارید( نگران نباشید! بالاخره یک نفر دیگر دست به کار بدبخت ساختن آن طفل معصوم خواهد شد)

وقتی شما روابط خوبی با همسر گرامی ندارید و سر هر چیز ریز و درشتی با او به پای میز مشاجره می نشینید، حق فرزندآوری و افزودن آمار بچه های طلاق را ندارید.

اگر در بزرگ کردن فرزند اول حسابی درمانده شده اید، نباید با فکر کردن به "بچه یکی یه دونه ...." و "بچه که عمر و نفسه ......" دست به کار تولید فرزند دوم شده و ته مانده انرژی باقیمانده خود را مصروف بزرگ کردن او و کوچک کردن خود نمایید.

اگر ضریب هوشی و علاقه به درس و مشق شما بهتان هشدار می دهد که بهتر است به همان دیپلم گرفتن بسنده نمایید، نباید وارد دانشگاه شده و صندلی لایق تر از خویش را اشغال نمایید.

اگر گرفتن مدرک کاردانی پیرتان را درآورده است و دو ساله به اندازه سی سال زحمت کشیده اید، باید اخذ مدرک کاردانی را کافی دانسته و گرفتن مدرک کارشناسی را کار "از خود بهتران" قلمداد نمایید.

اگر بنیه و توش و توان شما فقط تا اخذ کارشناسی یاریتان داده است، باید گرفتن کارشناسی ارشد را کار آن هایی که هنوز توش و توان پیمودن ادامه این راه طولانی و پر پیچ و خم را دارند بدانید.

اگر پاس کردن دروس کارشناسی ارشد حسابی اذیتتان نموده و شما را بارها و بارها به یاد دوران خوش دانشجویی در مقطع کارشناسی انداخته است، نباید فقط برای در آوردن سری میان سرها، خود، اساتید محترم و جامعه ای که قرار است از خدمات ارزنده شما بهره کافی را ببرد را به دردسرهای درست و حسابی بیندازید.

اگر در محیط کار، بخوبی از عهده انجام وظایف محوله بر نمی آیید، نباید نزد مدیر عامل محترم رفته و از او انجام کار اضافی و پرداخت اضافه حقوق را درخواست نمایید.

اگر در اداره کردن یک محل کار کوچک درمانده اید، نباید به فکر توسعه کار افتاده و مثلا خود را در عوض دو نفر طلبکار، با پنجاه نفر که ماههاست حقوق نگرفته اند مواجه نمایید.

اگر در تا کردن خوب با نیمه پنهان شده به مشکل خورده اید(کیست که نخورده باشد!)، نباید با اختیار همسر دوم، بخوبی هر چه تمامتر "یک لا بود نرسید، دو لایش کردیم تا برسد" را معنا نمایید.

اگر در اداره کردن کارگاههای آموزشی "تحکیم خانواده" خوب عمل نکرده و برونداد آن ها را "تقریبا هیچ" دیده اید، باید پذیرای اینکه زن و شوهرهای جوان به خوبی! و شدت و حدت سابق طلاق می گیرند بوده و فکر ایجاد "کارگاههای ایجاد مهارت های چند همسری" را از سر به در نمایید.

اگر ملاحظه می کنید که بیشتر مردم عادی به دلایل عدیده، که گل سرسبدشان مسایل اقتصادی است، روی خوش به مقوله چند همسری نشان نمی دهند، نباید با به تصویر کشیدن یک آقای خندان که دور و برش را خانم ها و بچه های خندان پر کرده اند، آتش در خرمن زوج های جوان و آنانی که شرایط ازدواج اول هم برایشان جفت و جور نشده است انداخته و ایشان را در وسوسه "شاید در این کارگاه ها چیزهایی می گویند و کارهایی یاد می دهند که در کلاس های معمولی زن و شوهرهای معمولی خبری ازشان نیست" فرو ببرید!