لذت ناشناس ماندن؟!
برخی از خوانندگان خوب آفتاب یزد بر آقای بلیغیان خرده گرفته و ایشان را بابت اینکه بیشتر صفحه مخصوص خوانندگان را از آن خود نموده است شایان سرزنش یافته اند.
فعلا به اینکه اشکال از ایشان است که زیاد می نویسند یا ایراد به آفتاب یزد بر می گردد که تمامی نوشته های ایشان را در نوبت چاپ قرار می دهد کاری نداریم، زیرا وفق قانون "هدف وسیله را توجیه می کند"، خوانندگان خرده گیر خوب می دانند که اگر دست به شماتت آقای بلیغیان بزنند، ممکن است ایشان را مجاب نمایند که دست از نوشتن بردارد، در حالی که خرده گیری بر آفتاب یزد می تواند موجبات عدم چاپ مطلب ارسالی شده و دست آقای بلیغیان برای کماکان نوشتن را کماکان باز بگذارد!
نکته ای که در اینجا شایان اهمیت است این است که اگر آقای بلیغیان در عوض معرفی خود، فقط شماره تماس قید می کردند کمتر کسی می توانست با ردیابی شماره ها، شماره ایشان را از میان خیل شماره ها شناسایی نموده و حکم به "این همانی است که زیاد می نویسد" بدهد.
به زبان دیگر، بیش از آنکه کثرت نوشته ها کار دست آقای بلیغیان داده باشد این نکته که ایشان بر خلاف غالب خوانندگان، خود را معرفی می نمایند موجب گشته که پذیرای شماتت های مردمی گردند.
همه ما خوب می دانیم که معرفی کردن خیلی بهتر از معرفی نکردن است و برای همین وقتی در مجلس میهمانی یا محل کار با کسی که افتخار آشنایی با او را نداریم مواجه می شویم، با بیان "فلانی هستم" نسبت به معرفی تمام و کمال یا نصف و نیمه و ناقص خود اقدام می نماییم.
این موضوع در عالم مطبوعات و سایت ها مصداق ندارد و بنابراین بیشتر افرادی که جهت ارسال نامه عادی یا الکترونیکی دست به قلم یا کی برد می برند ترجیح می دهند که خود را "ناشناس" معرفی نمایند.
این امر دلایل پر شماری دارد که در این مختصر نمی گنجد.لذا، سعی می شود که تنها به برخی از مهمترین آن ها اشاره گردد:
الف-حل مشکل در عین حفظ آبرو- در این باب تنها ذکر خاطره ای از نگارنده کافی است تا گوشی را بخوبی در اختیار خواننده گرامی قرار دهد:
در سنین هفده هجده سالگی و در سال هایی که عشق به فوتبال را اصلا در قد و قواره دوست داشتن ادامه تحصیل نمی دیدم، دست به قلم برده و از یک روزنامه خواستم تا آدرس باشگاه های نزدیک میدان انقلاب را در اختیارم بگذارد!(آن سال ها فقط بلد بودم از کرج به میدان انقلاب تهران بروم و برگردم!)
روزنامه در جواب توضیح داد که خوانندگان آدرس باشگاههای معتبر را می خواهند و روزنامه شرمنده در اختیار نداشتن آن ها می باشد.با این حال، من انتظار دارم که قادر به در اختیار گرفتن باشگاه های فوتبال نزدیک میدان انقلاب گردم؟!(احتمالا در دل "بابا تو دیگه کی هستی؟" گفته اند)
این که اتفاق یاد شده تا کدامین اندازه اسباب شادی و فرح دوستان و همبازیان نگارنده را فراهم ساخت کاملا قابل تصور است و خوانندگان گرامی انصاف خواهند داد که نگارنده حق داشته پس از پایان ماجرا(مگر پایان می یافت!؟) تا مدت ها هم از نوشتن و هم از معرفی خود بیمناک باشد.
ب-نوشته ای که به نوشته نویسنده نمی ماند!
سال ها پیش بود که در روزنامه ای ورزشی به اصطلاح "ضربه های موزی شکل" بر خورد نمودم.با گل کردن رگ طنز مادرزادی، نامه ای به روزنامه نوشته و عنوان نمودم که نظر به کمیابی و گرانی موز، بهتر است در عوض اصطلاح "ضربه های موزی شکل" از اصطلاح "ضربه های بادنجان خمیده ای شکل" استفاده شود تا مطلب بهتر درک شود.
روزنامه نام نبرده، مطلب را بصورت زیر به چاپ رسانید:
از آنجا که ما تاکنون موز نخورده ایم و اصلا نمی دانیم این میوه چه شکل و شمایلی دارد بهتر است به جای اصطلاح "ضربه های موزی شکل" از "ضربه های بادمجان خمیده ای شکل" استفاده شود تا مطلب بهتر درک شود.
ناگفته پیداست که درج مطلب، محفل خانگی کوچک ما را حسابی ترکانده و نگارنده را تا مدت ها بابت از بین بردن آبروی خانوادگی مستحق کمال شماتت معرفی نمود.
ج-ترس از برخورنده بودن مطلب-
واضح است که نه هر مطلبی در روزنامه و سایت درج می گردد و نه تمام مطالب منتشر شده به همان گونه نوشته شده به اطلاع عموم مردم رسانیده می گردد.
با این حال شمار زیادی از مردم با هراس "اگر از دستشان در رفت چه؟!" زندگی کرده و ترجیح می دهند خود را جز تحت عنوان "ناشناس" یا اسمی که به علت وفور و شیوع وجه تسمیه خود را از دست داده است معرفی نکنند.از سوی دیگر، ترس از خطری که از خود خطر بدتر است در ذات بسیاری از آدم هایی که "شانس نداریم که!" را عامل اصلی بلایای غیر طبیعی می گیرند ریشه دوانیده و باعث می گردد که خیلی ها در باره مطالب خوب ارسالی جز "حیف که نویسنده اش معلوم نیست" نگویند.
د-معرفی بهتر از واقع خویشتن-
بسیاری از مردم خوب می دانند که اگر دغدغه ها و دلمشغولی های خود را درد اجتماع معرفی کنند، هم راحت تر به حل و فصل مشکل نائل می گردند و هم می توانند خود را در عوض فردی خودخواه، انسانی دوست دار دیگران معرفی نمایند.در چنین شرایطی، اطلاع دوستان و آشنایانی که از مشکل فرد مطلع بوده و خوب می دانند کار او در کدام نهاد،سازمان یا اداره گیر کرده است می تواند برای نویسنده نامه گران تمام شده و موجب گردد که به خوبی او به میزان لازم و نه بیشتر بها داده شود.
علیرغم تمام موارد مطروحه، نگارنده وفق داستان زیر به همگان توصیه می نماید که تا جایی که قادر هستند از معرفی خویش تحت نام "ناشناس" دوری گزینند:
خانمی رو به پیکاسو کرده و می گوید که من هم همانند تو نقاشی می کنم، اما نمی دانم که چرا مرا کسی نمی شناسد ولی همه دنیا به هنرمندی تو ایمان دارند.
پیکاسو پاسخ می دهد:چون تونقاشی های خود را در پستوی خانه نهان کرده ای، اما من آن ها را در اختیار دوستداران هنر سراسر دنیا گذاشته ام(البته قطعا با این توضیح که آن ها را پیکاسو و نه دیگری ترسیم کرده است)
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.