چطور "رشوه بگیر" می شویم!؟
آن موقع ها که بازرس بهداشت بودم، توصیه اکید دشت کرده بودم که از دریافت هر کالایی، اعم از نوشیدنی و خوردنی و تامین کننده نوشیدنی و خوردنی و پوشیدنی!، از واحدهای صنفی خودداری کنم تا خدای ناکرده متهم به اخذ رشوه نشوم.
در همان زمان ها بود که در اوایل کار به پست یک مغازه دار جنتلمن و مودب خوردم.
مغازه دار با خوشرویی تمام از من استقبال کرد و گفت: "چای؟"
مودبانه رد کردم، اما مغازه دار دست بردار نبود: "لابد اهل قهوه هستید؟"
دوباره تشکر کرده و نپذیرفتم، اما این بار مغازه دار شاگرد خود را هم به کمک طلبید: "پسر! تیز بدو و واسه آقا از مغازه بغلی شیرینی بگیر!"
دوباره "لازم نیست" گفتم.
مغازه دار گفت: "نزدیک ظهره! کارتان که تمام شد می رویم و با هم یک ناهار حسابی توی رگ می زنیم. مهمان من!"
دردسرتان ندهم! هر بار که من با دریافت کالا مخالفت می کردم، مغازه دار را به فکر "کم است!" می انداختم و او فقط برای اینکه مثلا گزارش عدم نظافت کامل مکان را ندهم کم مانده بود سند مغازه را هم به اسم من بزند!
متاسفانه، همه این ها به خاطر پول بود و مرا ناخودآگاه یاد یکی از عبارات قصار عموجان انداخت: "پول را روی مرده بگذاری بلند و زنده می شود. اگر نشد بدان که مقدارش کم بوده! بر مبلغ بیفزا تا مرده را زنده کنی!"
شاید حق با عمو جان باشد و از میان همه زنده های دور و بر و دور از بر، بیشترشان را مردگانی تشکیل داده اند که به مدد پول زنده گشته اند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.