از پرسشگری تا آمار!
در مسیر روزنامه فروشی تا منزل، آگهی استخدام پرسشگر توجهم را به شدت جلب کرد:
زمان تکمیل هر پرسشنامه: 2 دقیقه
حق الزحمه تکمیل هر پرسشنامه: 15 هزار تومان
مکان تکمیل پرسشنامه: پاساژها، ایستگاه های مترو و بی آر تی
علاقمندان می توانند برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره .... تماس حاصل نمایند.
یک حساب و کتاب سرانگشتی نشان می داد که "پول خوبی می دهند"
برای این حساب و کتاب ساده کافی است متوجه شوید که در هر ساعت می توان 30 پرسشنامه پر کرد و 450 هزار تومان حق الزحمه گرفت.
طی مدت 8 ساعت می توان 3 میلیون و ششصد هزار تومان دریافتی داشت و در هر ماه بالای 100 میلیون کسب درآمد نمود!
ناگفته پیداست که دارندگان تحصیلات عالیه باسواد با سابقه کار طولانی که انجام وظیفه در یک مکان خوب به پستشان خورده است بیش از 10 الی 15 میلیون تومان در ماه درآمد ندارند و روی این حساب کسب درآمد 100 میلیونی برای کسی که نه لازم است تحصیلات عالیه داشته باشد و نه نیاز دارد حتی در یک دوره کوتاه مدت آموزشی شرکت کرده باشد، به قول تبلیغات چی ها، چیزی نیست که براحتی بتوان به آن "نه" گفت.
با همه این ها در حساب و کتاب صورت گرفته چیزی از قلم افتاده است.
همه ما خوب می دانیم که اگر کسی به ما "می توانم دو دقیقه وقتتان را بگیرم" بگوید، حتم برمان می دارد که با یک متکدی روبرو هستیم و بهتر است هر چه سریعتر شر او را از سر کم نماییم.
جدا از این قضیه؛ در جامعه ای که مردم به شدت خودخواه و پولکی شده اند کم آدمی پیدا می شود که برای کمک به دیگری، بی آنکه خیری دریافت نماید، حاضر باشد دو دقیقه وقت ارزشمند خود را در اختیار بگذارد!
به این ترتیب است که پرسشگر بینوا باید به 50 الی 100 نفر رو بیندازد تا از میان آن ها یکی دو نفر پیدا شوند که در کمال بی میلی درخواست وی را اجابت نمایند.
البته؛ کار بالا برای همه بی صرفه نیست و رندهایی که می توانند با کمک تعداد قلیلی از دوست و آشناها و یا اعضای فامیل پرسشنامه ها را در مدت کوتاهی، بی آنکه کسی پی به حقه بازی آن ها ببرد، پر کنند می توانند شغل بالا را دارای مزیت و صرفه اقتصادی حسابی بدانند.
شاید به همین خاطر است که بزرگی گفته است: سه نوع دروغ وجود دارد؛ دروغ، دروغ کثیف و آمار!
کوچکی که من باشم هم می تواند به خود اجازه دهد عبارت بزرگ مورد اشاره را به ترتیب زیر تکمیل نماید: " به ویژه اگر آمارگیری را یک ایرانی صورت داده باشد!"
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.