استعداد یابی مادرانه!
در زمان کودکی ما، پدر و مادرها( به ویژه مادرها) در حکم زبان گویای بچه ها بودند و به این مناسبت، نه تنها در هنگام دشت سوال "عزیزم! بزرگ شدی، می خواهی چکاره شوی؟"، که از پاره تن آن ها پرسیده می شد، جواب "می خواهد دکتر شود" را می دادند؛ بلکه حتی پرسش های ساده ای از قبیل "اسمت چیه کوچولو؟"، که باز هم از دلبند ایشان پرسیده می شد، را هم بی جواب نمی گذاشتند!
آن موقع ها؛ مادرها آنچنان بچه را جزیی از وجود خویش به حساب می آوردند( چیزی در مایه های دست و پا) که ناخودآگاه فکر می کردند محال است چیزی مورد تمایل ان ها باشد اما پاره تن چیز دیگری را پسند نماید.
انصافا؛ بچه های ان دوره و زمانه با مادران خود حسابی مو می زدند و نه تنها خوب می دانستند( یعنی بخوبی می دانستند!) که علاقه کودکانه می تواند با پسند مادرانه کاملا توفیر داشته باشد، بلکه آگاه استعدادهای بالقوه و توانایی ها و قابلیت های بالفعل خود هم بودند.
یادش به خیر! دوستی داشتم که در دیکته نمره خوب گرفته بود. وقتی او در خانه با ذوق و شوق تمام، " مامان 18 گرفتم" گفته و پاسخ " الهی قربونت برم" را دشت کرده بود، در نهایت صداقت " پس قربون بابک برو که بیست شده!" را از دهان خارج ساخته بود.
شاید شما هم داستان قربان صدقه رفتن سوسک مادر، الهی قربون دست و پای بلوریت برم، که خطاب به فرزند پلشت خود عنوان نموده بود، را شنیده باشید!( باور کردنش سخت است؛ اما گویا یک نوع سوسک از سفید ترین موجودات کره زمین شناخته شده است!)
با این حال؛ انصافا، سوسک ها از بسیاری آدم ها منصف تر و منطقی تر هستند، زیرا به اینکه دست و پای بچه ها کاملا به ان ها رفته باشد بسنده کرده و دیگر انتظار ندارند بچه سوسک ها هم از همان شکر مورد علاقه آن ها، در کمال میل، نوش جان نمایند!
پ ن: لطفا اشتباه برداشت نشود. مراد ما از "شکر" در این نوشته "شکز" واقعی است. اصولا سوسک ها موجوداتی همه چیز خوار هستند و به ویژه به مزه شیرین علاقه وافر نشان می دهند. لذا، بیخود نیست که در بسیاری از طعمه مسموم های سوسک ها، جهت جلب توجه آن ها، از شکر استفاده می شود.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.