لذت انسان بودن!
رییس جمهور یک کشور اروپایی به همراه یک کودک مبتلا به سندرم داون، که همکلاسی ها او را مسخره کرده بودند، راهی مدرسه می شود تا نه تنها به آحاد گوناگون جامعه نشان دهد که این قبیل افراد کوچکترین تفاوتی با بقیه مردم ندارند، بلکه آنقدر عزیز و دوست داشتنی هستند که مقام نخست قوه مجریه کشور را، به اختیار، همپای خویش کرده و او را کشان، کشان تا محل تحصیل ببرند.
البته، انصافا، ارزش گذاری افراد متفاوت با بیشتر آدم های جامعه خاص اروپا نیست و لذا بارها و بارها شاهد این قضیه بوده ایم که مقامات و سران کشور ما، به عنوان مثال، در جمع خانواده های ارمنی حضور یافته اند تا مراتب دلجویی و ارادت خود را نثار آن هایی که شهدای گرانقدری را تقدیم وطن عزیز ما نموده اند، کنند.
با این حال، بین دو ماجرای مورد اشاره این تفاوت فاحش وجود دارد که در حالی که در یک سرزمین، عادت شده است که قدر آن هایی که برای جامعه کاری کرده اند بخوبی دانسته شود؛ مقامات و اولیای امور یک کشور دیگر یک فرد را تنها به صرف آدم بودن دارای شان و کرامت انسانی دانسته و با او همانند دیگر مردم جامعه، که آن ها را معمولی و عادی می دانیم، تا می کنند.
خوشبختانه؛ در سرزمین ما و در قرون و اعصار گذشته آدم هایی بوده اند که علیرغم بالانشینی و قرار گیری در مقام و منصب های فوقانی، خود را تافته جدا بافته ندانسته و از صمیم قلب " ما هر چه داریم از مردم است" گفته اند.
به عنوان نمونه، شیخ حسن خرقانی از افرادی بود که علیرغم شهیر و سرشناس بودن، برای مردم معمولی تره حسابی خرد می کرد.
این مرد، همانی بود که بر سر در خانه اش نوشته بودند: "انکس که به این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ چرا که آن که در سرای خداوند تبارک و تعالی به جانی ارزد، در خانه ابوالحسن، البته، به نانی ارزد"
این روزها که متاسفانه بسیاری از مسئولین و اولیای امور ایرانی با به دست آوردن مقام و منصب تغییر شخصیت حسابی می دهند و اگر تا دیروز، جهت رای آوری، سراغ مردم متوسط و اقشار رده پایین می رفتند امروز مرجح می بینند، بدون فوت وقت، جز با آدم های گل درشت و در شان و قد و قواره خود نشست و برخاست نداشته باشند جای خالی بسیاری از مقامات متعلق به زمان یا مکانی دور بخوبی در بینشان احساس می شود؛ باشد تا فکر کنیم " از ما بهتران" حتی سیاستمداران خوبی هم نیستند و برای همین جهت حفاظت از جایگاه خویش در عوض "دوستت را نزدیک نگه دار و دشمنت را نزدیکتر"، " دوری و دوستی" را حسابی جدی گرفته اند.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.