نمی دانم اسم "مناقصه" تا به حال به گوشتان خورده است یا نه!

اگر نه، آن را بطور خلاصه و ساده برایتان شرح می دهم.

فرض کنید می خواهید انجام کاری را از کسی بخواهید. هم برایتان بسیار مهم است که کار با کیفیت قابل قبول از آب در بیاید و هم مهم می بینید که مبلغ بسیار بالا و غیر متعارف هزینه نکنید.

از چند نفر که به نظر اینکاره می آیند دعوت به عمل آورده و از آن ها می خواهید از سوابق و رزومه کاری، امکانات در اختیار و پولی که می گیرند تا کار را به نحو احسن انجام دهند پرده برداری نمایند.

چنانچه شما در ابتدا افراد متقاضی را از نظر فنی کنترل نموده و با حذف غیر اینکاره ها، انجام کار را به آنی که کمترین هزینه را برای شما خواهد تراشید واگذار نمایید در واقع یک "مناقصه" برگزار کرده اید.

معلوم است که در موارد بحرانی همانند سیل و زلزله نمی توان انجام کارها را با مناقصه پیش برد. در چنین مواردی فرصت انجام مناقصه وجود ندارد و انجام ساخت و سازها و اصلاح زیر ساخت ها و اجرای تاسیسات آب و برق و گاز و تلفن می تواند به اولین کسی که در دسترس قرار می گیرد محول شود.

ناگفته پیداست که در چنین مواردی جدا از بحث تخصص باید عنصر اعتماد و اطمینان نیز موجودیت داخلی داشته باشد؛ زیرا شرایط بحرانی موجود و اینکه باید هر چه سریعتر به مردم آسیب دیده و خسارت زده و مصیبت کشیده یاری رساند تا زودتر اوضاع و احوال قبلی را بازیابی نمایند باعث می شوند که در بسیاری از موارد حتی فرصت شمارش و متر کردن آجرها و لوله هایی که تحویل گرفته می شوند وجود نداشته باشد.

لذا، برگزاری مناقصات عادی و محول کردن کارها به افراد مختلف می تواند منجر به شناخت هر چه بهتر آن ها گردیده و به کارفرماها یاری رساند تا در مواقع بحرانی جهت خرید کالاها و انجام عملیات اجرایی به آنی رجوع نمایند که چشم بسته هم فعالیت او را قبول دارند و خوب می دانند که محال است کم و کسری در آنچه عرضه می نماید وجود داشته باشد.

بعضی از بحران ها طبیعی نبوده و ساخته دست بشر هستند. در اینگونه موارد کسانی وجود دارند که خوب می توانند از آب گل آلود ماهی گرفته و با کمک کردن به مدیری که ندانم کاری او عامل اساسی بحران بوده یاری رسانند که هم بحران را نصف و نیمه حل و فصل نماید و هم پولی که حساب و کتابی نامعلوم دارد را به بهترین نحو ممکن هزینه نماید.

مثلا انتهای اعتراضات خوزستان به بی آبی منجر به این شد که تانکرهای آب فراوانی به منطقه گسیل شده و کلی لوله به زیر خاک رفته و از دیده ها پنهان گردد.

اگر بپذیریم که شباهت لوله کش و پزشک این است که اشتباهات هر دو را خاک می پوشاند، می توانیم در لطیفه زیر هم اندکی بیشتر تعمق کرده و بهتر متوجه اینکه بعضی ها کارهایشان را چطور پیش می برند گردیم:

پسر نوجوان به دوست خود گفت:

اگر در مترو حواست نباشد و پای یک خانم متشخص را لگد کنی، چه خواهی کرد؟

پسر نوجوان جواب داد: معلوم است. فوری و در کمال ادب از او معذرت می خواهم.

پسر اولی دوباره پرسید: اگر خانم متشخص از ادب و متانت تو خوشش بیاید و به تو یک تراول 50 هزار تومانی بدهد چه خواهی کرد؟

نوجوان بلافاصله جواب داد: آن یکی پایش را هم لگد می کنم.