چرا کلاهبرداری زیاد است!؟
قرار بود برای یک سازمان دولتی، کار سفارشی انجام دهم. عرض کردم که "پیش پرداخت" بدهید تا کار را آغاز کنم.
فرمودند که عادت به پرداخت " پیش پرداخت" ندارند و ترجیح می دهند پس از تحویل جنس، مبلغ کالا را پرداخت نمایند.
سازمان کاملا حق داشت، زیرا بیم آن می رفت که "پیش پرداخت" را دریافت کرده و هیچ جنسی تحویل ندهم.
از سوی دیگر، من کاملا محق بودم که درخواست "پیش پرداخت" نمایم، زیرا ممکن بود سفارش در میانه راه تهیه یا پایان آن کنسل شده و قادر به یافتن خریدار برای کالای ویژه ای که به سفارش یک سازمان خاص تهیه شده است، نگردم.
شاید عده ای بگویند که یک قرارداد ساده می تواند به تمامی مشکلات اینچنینی خاتمه دهد.
متاسفانه، مشکل دقیقا در اینجاست که یک قرارداد ساده به هیچ وجه قادر نیست خاتمه دهنده مشکلات اینچنینی باشد!
همه ما خوب می دانیم که اگر یکی از طرفین قرارداد به مفاد آن پایبند نباشد و کار به شکایت بکشد، مال باخته باید سه گانه عمر نوح، صبر ایوب و گنج قارون را دارا باشد تا بتواند طلب خود را بی کم و کاست وصول نماید.
روی این حساب است که بسیاری از افراد ایرانی به دلایل فوق و عللی دیگر ترجیح می دهند با مال باختگی خود یک جوری کنار آمده و دور و بر شکایت کردن را برای همیشه قلم بگیرند.
نداشتن مدرک معتبر قابل ارائه به دادگاه، عدم آشنایی با روال قانونی شکایت کردن و پیگیری آن، اعتقاد داشتن به "پولی نیست که!"، هراس از موجودیت اثر ضربه قاطر1و فاقد شاهد بودن2 را می توان از دلایلی ذکر کرد که باعث می شوند کار بیخ پیدا نکرده و وارد مرحله شکایت نشود.
نکته جالب این است که کلاهبرداران، روی عدم شکایت مالباخته ها حسابی ویژه باز کرده اند و روی این حساب است که کار خود را به نحو احسن پیش برده و خویشتن را شایسته استماع "احسنت!" می سازند.
نکته دیگر این است که حتی اگر مالباخته بتواند جواب شکایت خود را گرفته و طلب خود را وصول نماید، تنها به میزان مالباختگی، یا کمی بیش از آن، منتفع خواهد شد و این در حالی است که در تمام مسائل مالی و اقتصادی چیزی به نام ارزش زمانی پول وجود دارد که یکی از زیربناهای اساسی علم اقتصاد محسوب می گردد.
معنی ساده ارزش زمانی پول این است که دارایی کسی که امروز 1000 ریال دارد با آنی که سال دیگر همین مقدار دارایی دارد یکسان نیست و دارنده امروز 1000 ریال را باید به مراتب ثروتمندتر از آنی که سال آینده صاحب همین مقدار پول می شود به حساب آورد.
با این تعریف، کلاهبردارانی که روی طویل شدن زمان رسیدگی به شکایت حساب می کنند، خوب می دانند که اگر با پول طلبکار کار و کاسبی خوب راه انداخته و در نهایت مجبور به پرداخت طلب او شوند، حتی با احتساب هزینه های مرتبط با موضوع شکایت، سود خوبی برده و می توانند این کار را کماکان ادامه دهند3و4
موضوع یاد شده مورد توجه بسیاری از مدیرانی که حق و حقوق کارگران و کارمندان را بی موقع پرداخت می کنند هم هست و آن ها خوب می دانند در حالی که پرداخت به موقع حقوق ها برای ایشان شان و اعتبار داخلی خواهد خرید، دریافت بی موقع حقوق توسط پرسنل باعث می شود که کارفرماها هر چیزی که دوست دارند را در سبد خرید خود قرار دهند( منجمله شان و اعتبار بیرونی)!
جدا از این موضوع، همانند میهمانی های ناهار و شامی که در آن ها مدعوین دیر کرده و بی موقع آمده، که همه را حسابی گرسنه و تشنه نگه داشته اند، به مراتب بیش از خوش قول ها تحویل گرفته می شوند؛ مدیرانی که عادت دارند حقوق ها را بی موقع پرداخت کنند می توانند یکبار خرق عادت رفتار کرده و با پرداخت به موقع، قدردانی و سپاسگزاری زائد الوصف فراموش کنندگان حق و حقوق قانونی خویش را به جان بخرند5
مطلب دیگری که باعث خوشوقتی و خوشحالی کلاهبرداران می شود این است که آنقدر جرم و جنایت در کشور زیاد شده که بسیاری از مسئولین و دولتمردان به نتیجه "جای مرتکبین جرائم مالی زندان نیست" رسیده اند.
آن ها کاملا حق دارند، زیرا هر زندانی دست کم نیاز به جای خواب، غذایی که او را زنده نگه دارد و مسئول حفاظتی که مانع از فرار او شود دارد و همه این ها برای دست اندرکاران و متصدیان امور هزینه ایجاد می کند.
با این حساب است که نه تنها نباید از این موضوع که هر چند وقت یکبار از خیرین تقاضا می شود دست به جیب شده و نسبت به آزادی مرتکبین جرائم مالی اقدام نمایند تعجب کنیم، بلکه می باید گفته منطقی مسئولین و دولتمردانی که " تا ابد هم توی زندان بماند که برای تو نان و آب نمی شود" را کاملا بر دیده منت قرار دهیم.
با این حساب، اگر واقعا خواهان این موضوع هستیم که تعداد موارد کلاهبرداری در کشور کاهش یابد باید کاری کنیم که صرفه اقتصادی کلاهبرداری از بین برود. برای اجرایی شدن این امر لازم است ارزش زمانی پول در نظر گرفته شده و مالباخته ها بر این اساس( به اضافه احتساب زمان و انرژی که صرف رسیدگی به شکایت کرده اند) مطالبات خود را دریافت نمایند.
کسی چه می داند! شاید در اینصورت این مال برده باشد که نگران طویل شدن زمان پرداختن به پرونده شده و بارها و بارها در روال رسیدگی "چقدر طولش می دهید!" را فریاد نماید.
1 دو نفر دعوا کرده و هر یک شکایت نزد قاضی بردند. نفر اول برای خریداری رای قاضی دست به کار شده و یک دبه کره برای او فرستاد. نفر دوم هم به همین فکر افتاده و یک قاطر را پیشکش قاضی نمود.
در هنگام صدور رای، قاطر کار خود را کرده و باعث شد قاضی طرف یکی از طرفین را بگیرد. محکوم که از ماجرای قاطر خبر نداشت به فکر افتاد که ماجرای کره را یادآوری نماید. او رو به قاضی کرده و گفت: "ببخشید جناب قاضی! این لکه کره نیست که بر پیراهن شما افتاده است؟" قاضی بلافاصله جواب داد: "نه جانم! اینجا را قاطر لگد زده است!"
2 قاضی رو به شاکی کرده و گفت: شاهدی هم داری؟
شاکی جواب داد: شاهد من خداست.
متهم لبخندی زده و در جواب او گفت: این شاهد، قبول نیست. باید کسی را معرفی کنی که قاضی او را خوب بشناسد!
3 ملانصرالدین گوسفندی دزدیده و گوشت آن را صدقه داد. وقتی از او "این چه کاری بود کردی؟" را پرسیدند جواب داد: "من خوب می دانم که گناه دزدی با ثواب صدقه برابر است. در این وسط یک پیه و چربی و دنبه هم نصیب ما می شود!"
4 سال 86 یا 87 بود که 22 میلیون تومان پول بی زبان را در اختیار مسئولین پروژه نگین غرب قرار دادم تا بلکه به این وسیله صاحب خانه شوم( حافظه نیست که!)
ده سالی را با انتظار و این در و آن در زدن سپری کرده و بالاخره قادر شدم در سال 99( اگر یادم باشد) پول را زنده گردانم. مسئولین، انصافا، ارزش زمانی پول را بدرستی محاسبه کرده و در عوض 22 میلیون تومان، 65 میلیون تومان در اختیارم قرار دادند.
از آنجا که از مسائل اقتصادی سر در می آوردم و بارها و بارها آنالیز مالی- اقتصادی طرح های عمرانی را انجام داده بودم؛ در عوض تشکر، "چطور حساب کردید؟" را گفته و جواب دندان شکن "همین که هست!" را دشت کردم.
برای اینکه گوشی دستتان بیاید فقط کافی است آگاه باشید که دلار در سالی که 22 میلیون تومان تقدیم نگین غرب کردم 1000 تومان بود. این به معنی این است که دریافت کنندگان پول می توانستند با 22 میلیون تومان، 22000 دلار خریداری کنند تا موقع خرج آن فرا برسد.
موقعی که پول را دریافت کردم، قیمت دلار 17000 تومان بود( چون سرمایه را تبدیل به دلار و سکه کردم قیمت را کاملا در خاطر دارم) این به معنی این است که نگین غرب می توانست با فروش 22000 دلار، صاحب سرمایه بالغ بر 370 میلیون تومان شود. از این مبلغ می توانستند 65 میلیون تومان را تحویل من نمایند، که نمودند، و باقی را خودشان بردارند( که شاید برداشتند!). کاسبی بهتر از این هم سراغ دارید!؟
5 لکوموتیوران همیشه دیر به مقصد می رسید و این امر باعث شده بود مسافرین و آن هایی که از خدمات قطار استفاده می کنند، همیشه، بسیار دلخور و آزرده خاطر باشند.
یکبار قطار به موقع و راس ساعت مقرر وارد ایستگاه می شود. این امر باعث می گردد بهره مندان از خدمات قطار بسیار خوشحال و راضی شده و برای لکوموتیوران، هدیه ای بگیرند تا با سر ذوق و شوق آوردن وی، "باز هم تکرار می شود" را در دل وی جا دهند.
لکوموتیو ران پس از دریافت گل ها و شیرینی ها، تمام آن ها را پس داده و به تلخی چنین می گوید: "اصلا نمی خواهم شما را ناامید گردانم؛ اما باید یک چیز را اعتراف کنم: "این، قطار دیروز است!"
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.