ملا نصرالدین و قبرستان لاکچری!؟
ملا در خواب می بیند که گنجی بس سنگین را حمل کرده و به علت سنگینی بیش از حد آن، خویشتن را ملوث نموده است.
خواب به اتمام نرسیده، از شدت ضرب و زور ضربات وارده توسط دمپایی های همسر گرامی از خواب بر می خیزد.
همسر محترمه، در حالی که از شدت عصبانیت نمی داند چه واکنشی باید نشان دهد، در کمال خشم می گوید: "مرد حسابی! خجالت نمی کشی سر پیری همچون بچه های کوچک خودت را کثیف می کنی!؟"
ملا جواب می دهد:" زن! اگر تمام خوابم درست از آب در آمده بود، الان سراپایم را غرق در بوسه می کردی، اما چه کنم که در کمال تاسف نیمی بیشتر از آن به واقعیت نپیوست!"
حکایت گورستان لاکچری لواسان به طور قریبی به حکایت بالا می ماند، زیرا در حالی که از ما بهتران دارای زندگی راحت و آسوده، در حد فاصل دنیا و آخرت هم اجازه بدگذرانی به خویشتن نداده و در میان انبوه گل ها و گیاهان پرطراوت و روح افزا غنوده اند، هر آن ممکن است به حضور حضرت حق طلبیده شده و با مشاهده نگاه غضبناک باریتعالی، از خوف و واهمه اینکه چه چیزهایی در نامه اعمالشان نوشته شده و در نهایت چگونه با ایشان تا خواهد گردید، گنج ها و دارایی های این جهانی خود را کلا از یاد برده و جز رنج و زحمت حرکت با شلوار و تنبان دارای اضافه بار را به عنوان "کارمزد" تحویل نگیرند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.