دهاتی نزد کدخدا رفته و "به دادمان برس!" را بر زبان می آورد.

کدخدا "چه شده است!؟" گفته و جواب "خانه ما کوچک است و من و همسرم به سختی درون آن جا می گیریم" را دشت می کند.

کدخدا پیشنهاد "از امشب باید مرغ و خروس هایت را هم داخل خانه کنی" گفته و دهاتی را غرق در حیرت می سازد:

" مرد حسابی! من می گویم که دو تایی داخل خانه جا نمی شویم و تو پیشنهاد داخل کردن مرغ و خروس ها را می دهی!؟"

کدخدا " اگر می توانستی مشکلت را با عقل خودت حل کنی که پیش من نمی آمدی" گفته و دهاتی را راهی خانه می سازد.

صبح روز بعد، دهاتی با عصبانیت بیشتری وارد دفتر کدخدا شده و "تنگی جا کم بود! سر و صدای مرغ و خروس ها هم اضافه شده و اجازه نداد که تا صبح چشم بر چشم بگذاریم" را عنوان می کند.

لبخند رضایت بر لبان کدخدا نقش بسته و او توصیه "از امشب گوسفندان را هم داخل خانه کن!" را ارائه می دهد.

دهاتی چیزی نمی گوید، اما از حالت چهره اش پیداست که دلنوشته ای جز " حالت خوب است!؟" ندارد.

علیرغم این موضوع، اعتماد زایدالوصف به کدخدا باعث می شود که شبی را هم به اتفاق همسر، مرغ و خروس ها و گوسفندان سر کند.

فردای روز حضور گوسفندان، دهاتی دوباره شکایت نزد کدخدا برده و جواب "گاوت را هم باید داخل خانه کنی" را دشت می کند.

علیرغم اینکه دهاتی اصلا و ابدا اطمینانی به افاقه کردن نسخه کدخدا ندارد، "ببینیم چه می شود!؟" گفته و به همراه نسخه پیچیده شده سری به اهل منزل، که هر روز بیشتر و بیشتر می شوند، می زند.

گاو، اوضاع را به مراتب بدتر کرده و دهاتی با فکر اینکه "اگر نسخه تغییر اساسی نکند، به حرف کدخدا گوش نخواهم کرد" از کدخدا چاره خواهی می کند.

کدخدا می گوید که وقتش رسیده که گاو از خانه خارج شود.

دهاتی "فکر بدی نیست" گفته و نسبت به خروج گاو از منزل اقدام می کند.

صبح روز بعد، دهاتی با عصبانیت کمتری نزد کدخدا رفته و توصیه "گوسفندان را هم بیرون کن" را با جان و دل بیشتری پذیرا می شود.

در نهایت، کار به بیرون کردن مرغ و خروس ها کشیده و دهاتی با دسته گل و شیرینی سر از دفتر کدخدا در می آورد.

او در این شرفیابی، مراتب قدردانی خود از هوش و درایت کدخدا را عنوان نموده و "اگر شما نبودید ما چه می کردیم!؟" را بر زبان می آورد.

حکایت بالا که مصداق "قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید" است، بصورت قریبی به زندگی ما ایرانی ها می ماند، زیرا به مجرد اینکه گرانی، امانمان را بریده و مانع از فروروی لقمه از گلویمان می گردد، به عللی همانند جنگ تحمیلی، فساد بالادستی ها، پیدا شدن روحیه دلالی در اقشار میانه و تحریم های همه جانبه و ظالمانه، تورم افسار گسیخته ای که با ایجاد قوز بالای قوز، زندگی بخور و نمیر مردم را به حیات نخور و بمیر تبدیل می کند نیز ایجاد می شود.

در اینجاست که برخی از مسئولین و اولیای امور "باید کاری کرد" گفته و با اجرایی نمودن راهکارهایی همانند پایان دادن به جنگ، مبارزه با فساد بالادستی ها، ایجاد روحیه خدمت رسانی و تولید در اقشار میانه و برجام یا دور زدن تحریم ها، کاری می کنند که تورم افسار گسیخته به تورم کنترل شده تغییر شکل دهد( اصلا نگران گرانی نباشید، زیرا گرانی محکم و استوار سر جایش ایستاده و اصلا و ابدا خیال تکان خوردن ندارد)

با این حساب، چرا باید متعجب لبخند روحانی بوده و کنترل تورم توسط دولت او را جز چیزی که مایه افتخار است، قلمداد نماییم!؟

هر چند، ذکر این نکته نیز لازم و ضروری است که لبخند روحانی یکجورهایی به لبخند ژوکوند هم می ماند، زیرا افراد وفق سلایق و علایق و اعتقادات خود آن را به گونه متفاوت از دیگران تعبیر و تفسیر می کنند!